༆P̆̈artEND

8.2K 1.4K 351
                                    

Vanth
گیلاسم؟

Jkfck
ته ساعت 3 عه

Vanth
میدونم ولی به سرم‌ زده یه کاریو بکنم

Jkfck
نمیشه صبح انجامش بدیم؟

Vanth
عام نه
میای بریم طلوع خورشیدو ببینیم؟

Jkfck

عام
اتفاق خاصی افتاده؟
معمولا اینقدر یهویی نمیگی بریم سر قرار

Vanth
یهویی به سرم زد
میای؟

Jkfck
اره
سویچ موتورمو بهت داده بودم برو برشدار و بیا جلوی خوابگاه

Vanth
باشه
داری جیم میزنی مراقب باش.

ꪊᦔᧁꪊᦔᧁᦔꪊᧁᦔꪊᧁᦔꪊᧁᦔꪊᧁᦔꪊᧁᦔꪊᧁᦔꪊᧁᦔꪊᧁᦔꪊᧁᦔ

تهیونگ به موتور مشکی رنگ جونگ‌کوک تکیه داده بود و با اضطراب پاهاشو تکون میداد و اونقدر دست داخل موهای آبی کدرش برده بود که کاملا بهم ریخته شده بودن.

به خاطر سرد شدن هوا، پالتوی بلند قوه‌ای رنگی روی پیرهن و شلوارش پوشیده بود و تا حدودی خیلی شق و رق بود برخلاف همیشه.

بالاخره جونگ‌کوک رو اون طرف خیابون که سمت محوطه‌ی دانشگاه میشد دید و صاف ایستاد تا گیلاسش خودشو بهش برسونه و بتونه بدنشو توی بغلش بگیره.

جونگ‌کوک لباس های راحتی به تن داشت و روی تی شرت سفید رنگش سوییشرت سفیدی با طرح های آبی پوشیده بود و لبخند روی لب‌های زیباش اون رو خواستنی تر از همیشه میکرد و تهیونگ حس میکرد هربار که به لبخند گیلاسش نگاه میکنه یه بار دیگه عاشقش میشه.

دستاش رو دور کمرش پیچید و بدون حتی سلام دادنی بدنش رو به خودش چسبوند و سرشو داخل گودی گردن پسر مو گیلاسی فرو برد و نفس عمیقی از روی پوستش کشید.
نمیتونستن هر روز هم رو ببینن و تهیونگ حس میکرد هر لحظه درحال دیوونه شدن از دلتنگی.

"گیلاسم."

جونگ‌کوک لبخند شیرینی زد و دست‌هاش رو دور شونه‌های تهیونگ پیچید و روی موهای کدر شده‌اش بوسه زد، "بله بلوبریم."

"دلم برات تنگ شده بود، ببخشید که نمیزارم بخوابی."

"اشکالی نداره، منم دلم‌برات تنگ شده بود."

بالاخره از بغل هم بیرون اومدن و جونگ‌کوک جلوی موتور نشست و تهیونگ پشت سرش و دستاش رو دور کمرش حلقه کرد و کامل بهش چسبید، نیاز داشت جونگ‌کوک رو لمس کنه و نمیفهمید چرا اینقدر احساساتی شده.

وقتی بالاخره به مقصد رسیدن از ارتفاع میتونستن کل سئول که با چراغ ها نورانی شده بود و آسمونی که به خاطر نزدیک بودن به زمان طلوع ارغوانی شده بود رو ببینن.

جونگ‌کوک با لبخند ذوق زده‌ای سمت میله‌های محافظ رفت و بهشون تکیه داد به منظره‌ی جلوش خیره شد.

Sugar Cherry [VKOOK]Onde histórias criam vida. Descubra agora