+: چی ؟ خدای من جانگکوک وادفاک ؟؟؟؟ تو برای امشب بلیط گرفتی ؟؟؟" ........
+: نمیخواستم جلوی بچه ها بد حرف بزنم اما باید بگم ؛ احمققق!!!! میدونی الان توی چه ماهی هستیم و تو ، رفتی توی این هوای سرد کلبه روی کوه اجاره کردی اونم به مدته یه فاکینگ هفته ی تموم ؟!!!!
"......
بعد پرت کردنه گوشیش روی ملافه های سفید و پشمالوی تختش ، به جونگهی که داشت پارچه ابو روی خودش چپه میکرد پرواز کرد ...
+: عزیزم این چه کاریه ؟
پسر فین فینی کرد و چشماشو مثل وقت هایی که جانگکوک ، سکس های شبانه یهویی میخواست مظلوم کرد....
* اوما ..تشنم بود..
بعد از پر کردن لیوان آبی رنگه کوچیکش اونو به دست های تپله پسر داد و به آب خوردنه کیوتش نگاه کرد ، یوقتایی با خودش فر میکرد جونگهی شاید واقعا پسره جانگکوکه و اون یه زن داشته کخ از قضا حامله هم بوده و الان این بچه ، بچه ی اونه ...!!!
اما خب میدونست همسرش انقدری ترسو هست که اگر چنین موضوعی باشه بیاد و بهش بگه...
* اوما ، آپا چی گفت ک صداتو زیاد کردی ؟ ( منظورش اینه که چرا داد زدی ) ....
گونه ی سرخ و سفیده پسره بزرگترشو بوسید و دستشو لای موهای ابریشمیش غلتوند ...
+: دوست داری بریم مسافرت ؟
پسر با ذوق چند بار دستاشو بهم کوبید که باعثه خنده اش شد ...
+: امشب قراره بریم یجایی ، جین هیونگی و نامجون هیونگی هم هستن ... دوست داری ؟ ولی باید قول بدی پسره خوبی باشی و پرخوری نکنی ...
به عادته جدیده جونگهی اشاره کرد ، اون بچه بعد از کامل رشد کردنه دندوناش ... هرچیزی رو می خورد و علاوه بر صبحونه ، ناهار و شام که با بقیه میخورد ، مجبورش میکرد تا بینه روز هم وعده غذایی بهش بده و مثله بچه های دیگه با میوه ، آجیل یا تنقلات عصرونه سیر نمیشد ....
* باشه اوما ؛ میشه مماغتو بوس کنم ؟! اخه خیلی گرد و کوچولوعه ...
با خنده به پسر کوچولوش که لباشو غنچه و اماده بوسه کرده بود نگاهی کرد و اره ی کوتاهی گفت ، اما بلافاصله با فرو رفتن دندون های جونگهی تو بینیش فریادی زد و اون تمساح کوچولو رو از خودش فاصله داد ....
+: جونگهیی !!!!
پسر کوچولو بدون توجه به صدا زدن و فریاد هاش ، با پاهای تپل و کوتاهش بدو بدو سمته در فرار کرد و خارج شد و جیمین حاضر بود قسم بخوره صدای خنده های اون خرگوشه کوچیکو هنوزم میتونه بشنوه ....
YOU ARE READING
Jeon family [Kookmin]
RandomJeon family 🔞🔞 کاپل : kookmin ژانر : family . fluff . smut خلاصه : جیمین و جانگکوک دو فردی که به اجبار خانواده هاشون تن به ازدواج دادند و هیچ علاقه ای بینشون وجود نداره ، با افتادن یه اتفاق عجیب همه چیز متفاوت میشه ، اتفاقی مثله دوتا بچه !!! ...