part 5

7.5K 765 156
                                    

+ باشه مامان ...باشه ..باشه ...زود میایم ..باشه ..مامان باید قطع کنم‌‌ سجین داره گریه میکنه ...خدافز ‌...

سرسری تلفن رو قطع کرد و به سمت سجینی که توی تختش درحال گریه کردن بود رفت ...

+ چیشده ..بیبیم چرا گریه میکنه ..بیا بغله اوما ..

پسر با دیدن جیمین دست و پا میزد و صداهای نامفهومی از دهنش درمیاورد برعکس جونگهی که جانگکوک رو به جیمین ترجیح میداد اما این بچه انگار هر روز به جیمین وابسته تر میشد ....

پوشکه بچه رو عوض کرد و پاهای کوچیک و تپلش رو ماساژ داد ، هیتره اتاق رو روشن کرد تا یوقت دوتا پسر کوچولو هاش سرما نخورن و ...البته باباشون ..

از پله ها پایین رفت و جونگهی رو درحالی دید که نخه بالشت رو باز کرده و پنبه هاش رو درمیاره ...

+ جونگهی ..دوباره نه ...

پسر بی توجه به جیمین جیغی زد و دست هاش رو بهم کوبید ، عاشق این بود که حرصه مامانش رو دربیاره و بلند بلند بخنده ...

+ تو قول داده بودی جونگهی ...به اوما گفتی دیگه کاره بد نمیکنم ، اما الان پسره بدی شدی ...

با عصبانیت گفت و توجهی به چشمای پر از اشک پسر کوچولو نکرد، روی کوسن های صورتیش به شدت حساس بود و الان از اون کوسن چیزی جز یه تپه پنبه و پارچه اش باقی نمونده بود ....

* اوما...

پسر دست هاش رو بلند کرد تا جیمین بغلش کنه و نازش رو بکشه اما جیمین سرش رو برگردوند و پوفی کشید ...

در ادامه این کارش ، صدای گریه بلند و اوما گفتن های جونگهی تو خونه پیچید و جانگکوک رو از اتاق مطالعه اش دراورد ...

" چه اتفافی افتاده ؟ "

به سمت پسر رفت و اون رو توی بغلش کشید ، جونگهی با صدای لوس و بلندی شکایت جیمین رو به آپاش میکرد و جیمین مات و مبهوت به پسر بچه نگاه میکرد ...

* آپاااا ....اوما بده ...اوما جونی رو زد ...بهش گفت پسره بدی ....

جانگکوک با تعجب سرش رو برگردوند سمت جیمین اما ، فقط یه لحظه کافی تا اخماش تو هم بره و ...

" جیمین ؛ حق نداشتی سرش داد بزنی..."

با صدای نسبتا بلندی گفت و با چشمای براقش جیمین رو هدف گرفت ...

+ هی ..من سرش داد نزدن همونقدر که بچه تو هست ..بچه ی منم هست و تویه عوضی نمیتونی با من اینجوری حرف بزنی ...

جانگکوک بچه رو ، روی زمین گذاشت و سمت جیمین برگشت .

" معلومه خودم دیدم ... هه جالبه شب تا صبح با سجین وقت میگذرونی اما نصف اون عشق روهم به جونگهی نمیدی "

Jeon family [Kookmin]Место, где живут истории. Откройте их для себя