part 6

6.3K 724 231
                                    


عطسه *

+ چی بود ؟ ...درست شنیدم ؟ صد دفعه نگفتم جانگکوک لطفا وقتی عطسه میکنی برو یجای دور از خونه ؟ ...

" عزیزم یهو اومد خوب نمیتونستم برم که یکم منطقی باش "

قاشقه توی دستشو کناره ماهیتابه تخمه مرغ و بیکنی که داشت برای پسر کوچولوهاش درست میکرد، گذاشت و به سمته جانگکوکی رفت که جونگهیو کول کرده بود و داشت تمرین بدنسازی انجام میداد ....

+ منطقی ؟ وقتی این دوتا بچه مریض شدن و نتونی جمعشون کنی اون موقع منطق رو کاملا متوجه میشی ..عزیزم!

جانگکوک بی توجه به جیمینه بد اخلاق و غر غرو که بخاطر ورزش نکردن هاش یکم تپل تر شده بود ، با صدای ارومی رو به جونگهی که از خنده غش کرده بود گف : " فک کنم مامانی عصبانی شده "

پسر از همه جا بی خبر برگشت و به جیمین نگاه کرد ، دیده بود که هربار جانگکوک، جیمین رو میبوسه خنده های ریزه اوما جیمینیش بلند میشه و با صدای ظریفی میگه + جانگکوک نکن ..+

* آپا ...اوما جوجه رو بوس کنه *

جانگکوک خنده ای کرد و یواشکی دسته پسره شرو شیطونشو گرفت و از پشت به سمته جیمین که هنوز هم اخماش توهم بود حمله کردن ....

جانگکوک تند تند و بدونه مکث لپ هاش رو میبوسید و یوقتایی هم مک های کوچیکی به لب ها و گونه هاش میزد ...اما جونگهی رونه جیمین رو بغل گرفته بود و لپش رو به پاهاش میمالید ....

+ کوک ...بسه انقدر تفیم نکن ..

" اخه نمیدونی چقدر خوشمزه ای صورت پف پفی "

جیمین دلش برای سجین که تو گهواره اش با تعجب به اونا نگاه میکرد سوخت و از اون گهواره صورتی رنگ درش اورد ...موقع خریده وسایل ، بچه هارو با خودشون برده بودن تا هرچی که دوست دارن انتخاب کنن....

جونگهی بلافاصله دستشو روی تخته آبی گذاشته بود اما سجین تمامه چیزا هایی که با لذت سمتشون میرفت یا صورتی بود یا زرد ...

و این اخلاقش دقیقا مثله جیمین بود ‌... و جیمین چقدر خوشحال بود که با وجوده اون دوتا بمبه انرژی یه منبع ارامش و سکوت هم داره ...پسر کوچولوش همیشه اروم بود و خیلی کم گریه میکرد ....

* اوما ...خنده ؟ *

جیمین به پسر بزرگترش که موهای فرفریش تا روی چشماش اومده بود ، زد و لپش رو بوس کرد ...

+ اره اوما خنده ‌....

* اوما جوجس باید نازش کنم *

بعد از این حرفش مثله کوالا به یکی از پاهای جیمین چسبید و این تازه شروعش بود چون تا خوده عصر اون بچه چسبید به پاش و حتی یلحظه هم جدا نشد ‌....

________________________________

+ الو .. سلام سوکجینا ..اوه نه گوشیم تو اتاق بود و منم ...عاح بیخیال ...

Jeon family [Kookmin]Where stories live. Discover now