part 9 : تعطیلات به سبک اقای جئون 2 🍓

4.7K 611 102
                                    


+: سوکجین هیونگ !!!! دلم برات تنگ شده بود ..

صدای فریاده بلندش تو فرودگاهه کوچیک پیچید و بعد مردم ، شاهده بغل کردنه اون دوتا بودند ...

* جیمینی ، آیگووو ... تو خیلی کم به من سر میزنی خوک کوچولو و من دلم برای لپات تنگ میشه ...

در ادامه حرفش دوتا دستشو کناره صورته جیمین گذاشت و اون دوتا تیکه گوشته سفید صورتیه ، تپل رو کشید ... این یکی از بهترین تفریحاتی بود که میشد با جیمین انجام داد ...

" عزیزم ، دستم شکست نمیخوای کمکه من کنی ؟ "

با صدای غر زدنه جانگکوک سرشو از طرفه هیونگه عزیزش برگردوند و به همسرش نگاه کرد که با وضعه اسفناکی ، جونگهی و سجین رو زیره بغلش زده و چمدون هاشونو میکشه ...

+: ببخشید هانی ، میدونی که جین رو خیلی وقت بود ندیدم "

جانگکوک چشم غره ای به جیمین رفت چون محض رضای خدا ، اون دوتا دوریشون از هم دیگه فقط یه هفته طول کشیده بود ..!!

* اوما ...یه خانومه ، دست زد دسته آپاشی بعد بهش یه شیزی داد ..

+: جئون ؟ ... جونگهی چی میگه ؟ تو فاصله ای که من با جین حرف بزنم چه اتفاقی افتاده ؟!

زیره لب شتی گفت و دستشو پشته گردنش کشید ، اگه داستانه واقعی رو برای جیمینه آتشینش میگفت قطعا امشب باید باتمه جیمین میشد ...!!

" چیزه خاصی نبود بیبی ، یه مزاحم ..."

+: و جریانه اون چیزی که جونگهی میگه اون زن بهت داد چیه ؟

دستشو به کمرش زد و درحینه پاییدنه اطراف برای پیدا کردنه زنه مظنون ، سوال های بی انتهاش رو حواله ی جونگکوک میکرد ...

" عاممم ..چیزی نبود گفتم که ، اون خانوم یه تتو ارتیست بود و وقتی دسته منو دید گفت خیلی اون ها جالبن و شاید منو به عنوانه مدل برای سالنش بخوا..."

+: هوم ؟!

حاضر بود قسم بخوره ، ترسناک ترین چیزه موجود تو اون فرودگاهه لعنتی ... فقط و فقط چشمهای همسرش بود ، اونم درحالی که خطه چشمه مشکی و باریکش اون هارو براق تر کرده بود ...

" هیچی عزیزم ، بهتره بریم نامجون و جین هیونگ منتظرن "

سجین رو به جیمین داد چون اعتقاد داشت اون بچه انسه بیشتری با جیمین داره برخلافه جونگهی که مثله خودش شیطون و گاهی اوقات ... اعصاب خورد کنه ..

عالی شد ، از نحوه ی راه رفتن های حرصی و سره بالا گرفته ی اون جوجه کیوت میشد تشخیص داد قهر کرده و قرار نیست به این زودی دوباره بهش محل بده ...!!

هردو پسرشون از خستگیه راه خوابشون برده بود و هرکدوم تو بغله یکی از پدراشون خوابیده بودن ، بهترین وقت برای صحبت با جوجه اش بود ...

Jeon family [Kookmin]Where stories live. Discover now