۴. صلح

600 166 26
                                    

صبح روز بعد هر دو با خستگی و بی‌حوصلگی به مدرسه رفتند و با اعصاب خوردی به خونه برگشتند.

کوک وقتی وارد خونه شد بوی برنج سرخ شده فضا خونه رو پر کرده بود. لحظه‌ای با فراموشی مشکلش در مدرسه، با لبخندی وارد آشپزخونه شد و جین رو درحال خوردکردن سبزیجات دید. جلو رفت: "سلام هیونگ"

_علیک.

_فکر میکنی غذا کی درست میشه؟

_نمیدونم.
جین با حواس‌پرتی گفت و جوری با خشونت هویج رو خورد کرد که آب هویج درومد!

کوک شونه‌ای بالا انداخت: "پس من میرم دوش بگیرم." و راهی طبقه بالا شد.

عجیبه! تمام اون بلاها رو سر جین آورد تا پسر رو از خودش رونده کنه ولی حالا با این برخوردش موجی از حس منفی به مغزش هجوم آورد. لحن سرد پسر بزرگتر براش جدید و ترسناک شده بود. نکنه اون هم قرار بود مثل یونگی از این به بعد باهاش بی‌حوصله و خشن باشه؟ سعی کرد این افکار رو با حمام آب گرم از خودش دور کنه.

سر میز غذا سکوت آزاردهنده‌ای حاکم بود، حتی دیگه خبری از نگاه‌های یواشکی و زیرچشمیشون بهم نبود. کوکی سعی کرد چیزی بگه: "امممم میگم هیونگ غذای خوشمزه‌ایه."

_نوش جان.

و کوک حس میکرد این 'نوش جان' از صدتا 'کوفتت شه' بدتره. پس تلاش کرد جور دیگه‌ای توجهش رو جلب کنه: "هیونگ یه شامپو دارم که میتونی باهاش موهات رو..."

_هیچی نگو کوک.
جین با جدیدت حرفش رو قطع کرد تا دیگه هیچ چیز کوفتی درمورد موهاش نشوه. امروز به قدر کافی تو مدرسه در اینباره شنیده بود.

کوکی متعجب نالید: "اما اون رنگش..."

_گفتم تمووووومش کن!

این اولین بار بود که جین اخم کرده بود، اولین بار که رگهای شقیقه‌ها و گردنش بیرون زده بود و با صدای لطیفش بلندترین فریاد رو زده بود.
بهرحال اون پسر هر چقدر هم حافظ کوکی، خودش تنها هجده سال داشت. روحیه تحریک پذیری داشت و از اونجایی که خیلی احساساتی بود همونقدر که میتونست مهربون و منعطف باشه، میتونست عصبانی بشه. شاید هم زیاده روی کرد اما پشیمون نشد. اون کل روز توسط نامجون لعنتی، همکلاسی عوضیش اول بخاطر موهای به رنگ سیب گندیدش و بعد نمره B جغرافیش متلک شنیده بود.

سوکجین از زیباترین و درس‌خون‌ترین پسرهای مدرسه بود و نامجون رو که برای قرار گذاشتن باهاش به هر دری میزد رو کاملا نادیده گرفته اما در عرض ۲۴ ساعت بخاطر کارهای اون بچه نامجون تمام اون بی‌محلی‌ها رو با خراب کردن چهرش جلوی کل کلاس تلافی کرده بود.

دو هفته‌ی لعنتیWhere stories live. Discover now