- یونگی زودباش، باید کادو ها رو باز کنیم.
سوکجین با هیجان گفت و با کشیدن دست پیانیست سعی کرد جسم خوابآلودش رو از روی تخت بلند کنه.
- جین! تو چندسالته که برای باز کردن کادو اینطوری هیجان داری؟
یونگی با صدای گرفته پرسید، خمیازهای کشید و تمام این مدت حتی یه اپسیلون هم بین پلکهاش رو برای دیدن چهرهی هیجان زدهی دوست پسرش فاصله نداد.
سوکجین با دیدن وضعیت یونگی، پیانیست رو توی یه حرکت سریع از روی تخت بلند کرد و بعد از گذاشتش روی شونهاش و سفت گرفتن پاهاش، بیتوجه به صدای اعتراضش و چند مشتی که به کمرش خورد به سمت درخت کریسمسی که شب پیش با هم تزئینش کرده بودن رفت.
جسم مرد رو نزدیک کادو ها روی زمین گذاشت بعد از گذاشتن تِلی به شکل شاخ گوزن روی موهاش با لبخند دندوننمایی گفت:
- کریسمس مبارک یونگیا.
یونگی بین لبهاش رو فاصله داد تا با همون جمله متقابلا کریسمس رو به دوست پسرش تبریک بگه اما با گرفته شدن بستهی کادو شدهای مقابلش متوقف شد و به جاش جملهی تشکر رو به زبون آورد.
باز کردن کادو و رو به رو شدن با یه دست بافت کاپلی با طرح کریسمسی و به رنگ قرمز خیلی طول نکشید. از اونجایی که این هدیه کاملا مناسب امروز بود یونگی پیشنهاد داد که بعد از خوردن صبحانه، لباسهاشون رو به اون بافت کاپلی تغییر بدن و عکسهاشون رو با اون لباسها توی دوربین خاطراتشون ثبت کنن اما قبل از اون پیانیست هم میخواست که کادوش رو به سوکجین بده، پس جعبهی کوچیکی رو که با ربانی قرمز رنگ تزئین شده بود به دست مرد داد و با نگاه مضطربش منتظر واکنشش موند.
- این...این باید یکیش توی گوش تو باشه، درسته؟
یونگی با لبخند سرش روبه علامت مثبت تکون داد سوکجین دوباره نگاهش رو به یه جفت گوشوارهی داخل جعبه داد. به یکی از حلقههای گوشواره آویزی به شکل ماه و به دیگری ستاره وصل بود.
- من ماه بودم و به دنبال تک ستارهام...و حالا اون ستاره کاملا به من تعلق داره.
یونگی متعجب از جملهای که سوکجین گفته نگاهش رو روی صورتش که با لبخندی غریب تزئین شده بود گردوند.
- این که گفتی...
- یه زمانی من ماه بودم و تو ستارهی از دست رفتهام، الانم من هنوز همون ماهم اما تو دیگه ستارهی از دست رفتهام نیستی...من بالاخره تو رو به دست آوردم.
همونطور که این جملات رو میگفت لنگهی ستارهی گوشواره رو به گوش یونگی انداخت و لنگهی ماهش رو به گوش خودش.
- ناخواسته پرمعناترین هدیهی زندگیم رو بهم دادی یونگیا.
یونگی باز هم لبخند زد. قدمی به سوکجین نزدیکتر شد و با گرفتن پشت گردنش و پایین کشیدن سرش، بوسهای روی پیشونیش زد.
- کریسمس مبارک ماهِ من.
***
(دو هفته بعد از تعطیلات کریسمس)
- چیزی شده آقای مین؟
سوکجین پرسید و از پشت میزش بلند شد. زمانهایی که سرکار بودن هردو سعی میکردن حرفهای عمل کنن با هم رسمی صحبت میکردن.
- راستش...باید چیزی رو باهاتون درمیون بزارم مدیر کیم.
سوکجین عینکش رو روی صورتش جا به جا کرد و روی مبلِ مقابلِ یونگی نشست.
- میشنوم.
پیانیست نفس عمیقی کشید و برای شروع مکالمه بین لبهاش رو فاصله داد:
- با عرض پوزش میخواستم بگم که من دیگه قادر به همکاری با هتل نیستم.
از واکنش سوکجین واهمه داشت برای همین بعد از پایان جملهاش نگاهش رو به دستش دوخت و همونطور ناخنش رو روی پوست کنار انگشت شستش میکشید ادامه داد:
- من باید برگردم سئول. بهم خبر دادن که تمرینات ارکستری که باهاش همکاری میکردم شروع شده و اگه من طِی یه هفتهی آینده به گروه ملحق نشم ناچارا یه جایگزین برام انتخاب میشه.
YOU ARE READING
Moonlight Sonata | ᴊɪɴ+ʏɢ
Romance[-کامل شده-] 𝐉𝐢𝐧𝐆𝐚 -من ماه بودم و دنبالِ تک ستاره ام، اما انگار اون ستاره به من تعلق نداره. *** ▪Name: Moonlight Sonata ▪Couple: YoonJin (Jin🔝) ▪Gener: Fluff, Romance, Slice of life *** ▪𝘍𝘪𝘳𝘴𝘵 𝘗𝘢𝘳𝘵: 𝘈𝘶𝘨𝘶𝘴𝘵 19th, 2020▪ ▪𝘓𝘢𝘴𝘵...