20: Want you close

561 154 8
                                    

- جین؟

با شنیدن اسمش بدون اینکه نگاهش رو از آبی تیره‌ی دریا که در تاریکی شب نورِ ماه رو منعکس میکرد بگیره جواب یونگی رو داد:

- پس پیدام کردی!

یونگی نفس عمیقی کشید و قدم دیگه‌ای به سمت سوکجین که در نزدیکی موج‌های آروم دریا روی زمین شنی ساحل نشسته بود برداشت.

- پیدا کردنت سخت نبود.

سوکجین لبخند محوی زد.

- خوبه، به تلافی قدیما که پیدام کردنم سخت بود، مگه نه؟

- جین...تو ازم ناراحتی؟

سوکجین زانوهاش رو به سینه‌اش نزدیک کرد و دست‌هاش رو دورشون حلقه کرد.

- ناراحت؟ منظورت بخاطر استعفانامه‌ایه که امروز روی میزم گذاشتی؟

یونگی خیره به شونه‌های پهن مرد سرش رو به علامت مثبت تکون داد اما سوکجین که پشتش بهش بود تنها سکوت دوست‌پسرش رو شنید و لبخند تلخی زد.

- ناراحت نیستم، فقط قلبم یکم درد میکنه، میدونی تحمل دوباره‌ی دوری سخته بخصوص دقیقا بعد از چشیدن طعم شیرین وصال.

- اینجوری نگو جین! از سئول تا بوسان رفت و برگشتش چهار ساعت راهه، ما میتونیم هر آخر هفته همدیگه رو ببینیم، تازه این جدا از تماس‌های تصویری و صوتی‌ایه که میتونیم در طول هفته با هم بگیریم.

سوکجین سرش رو به سمت یونگی برگردوند و چشم‌های اشکیش رو به پیانیست نشون داد:

- تحمل دوباره‌ی دوریت سخته یونگیا، حتی از گذشته هم سخت‌تره.

قلب پیانیست با دیدن چهره‌ی غمگینِ دوست‌پسرش برای دقیقه‌ای از تپش ایستاد. اشکی شدن اون چشم‌ها چیزی نبود که بخواد به تماشاش بایسته، پس با سرعت قدم‌های بلندش رو به سمت مرد برداشت و دقیقا مقابلش دو زانو روی شن‌ها فرود اومد.

- منو ببخش هیونگ، منو بابت تمام سختی هایی که بخاطر من مجبور شدی تحمل کنی ببخش.

- یونگیا، اینکه عشق دردناکه تقصیر تو نیست. اینکه من تحملم کم شده تقصیر تو نیست...چیزی برای بخشش وجود نداره عشقِ من.

یونگی سر پایین افتاده‌اش رو بالا آورد و به چشم‌های مرد مقابلش خیره شد. چشم‌هایی که با وجود پرده‌ی اشک آشکارا باز هم لبخند میزدن. پیانیست بغضش رو فرو خورد و خودش رو روی شن‌ها به سمت آغوش سوکجین کشوند. وقتی حلقه شدن دست‌های مرد رو دور کمرش احساس کرد، سرش رو روی شونه‌های پهنی که دقایقی قبل بهشون خیره بود رها کرد و با بغض لبخند زد و نفسش رو مقطع به درون شش‌هاش کشید.

- نمیدونی...نمیدونی چقدر برام سخت بود گذاشتن اون استعفانامه‌ی لعنتی روی میزت. خیلی بهش فکر کردم هیونگ، خیلی...و در نهایت این بنظرم درست‌ترین تصمیم بود.

- میدونم یونگیا، میدونم.

- فقط چند ماه، بعدش دوباره برمیگردم پیشت.

سوکجین تک خنده‌ای کرد نوازش‌وار به موهای پیانیست دست کشید.

- کسی از آینده خبر نداره، بنظرت جالب نمیشه اگر من بتونم برای همیشه بیام سئول پیشت؟

_ جالب؟ نه اصلا...بنظرم فوق‌العاده میشه.

با پایان جمله‌ی یونگی هردو خندید و سوکجین کمک کرد تا از روی شن‌های ساحل بلند بشن.

- میخوام قبل از رفتن یه هدیه بهت بدم یونگیا.

و با همین جمله سوکجین پیانیست رو پشت سرش خودش به سمت سالن عروسی هتل کشوند. پشت پیانو، زیر نورِ مهتاب که از پنجره میتابید نشست و انگشت‌هاش آماده‌ی نواختن بودن:

- اون دفعه، توی اون مرکز خرید بهت گفتم که؛ "توی تمام این سال ها خیلی تلاش کردم که پارت اول سوناتای مهتاب رو یاد بگیرم و تو اولین نفری هستی که نتیجه ی تمرین چند ساله ام رو میشنوی." حالا میخوام قبل از رفتن یک بار دیگه به صدای احساساتم گوش بدی یونگیا.

یونگی لبخندی زد و روی صندلی‌ای که سوکجین از قبل براش آماده کرده بود نشست و نگاه خیره‌اش رو به مرد زیبای مقابلس داد:

- من آماده‌ام که با تمام وجود بشنومت.

با این جمله بود که انگشت‌های کشیده‌ی سوکجین برای شنیده شدن بیشتر روی کلاوه‌های سیاه و سفید شروع به رقص کردن.

***

از پنجره‌ی قطار به بیرون خیره بود که صدای پیام گوشیش نظرش رو جلب کرد. با دیدن اسم سوکجین به سرعت برای دیدن متن پیام بازش کرد.

"هروقت دلت برام تنگ شد، اینو گوش بده."

این متن کوتاه زیر فایل صوتی‌ای که فرستاده شده بود خودنمایی میکرد و خب...یونگی همین الان هم دلش برای سوکجین تنگ شده بود، پس هدفونش رو روی گوش‌هاش گذاشت و فایل صوتی رو پخش کرد.

با پخش شدن صدای سوکجین توی گوشش لبخندی روی چهره‌اش نشست. صدای سوکجین با صدای بارون قاطی شده بود و مرد همراهِ موسیقی بارون، با تمام قلبش برای یونگی میخوند.

پیانسیت به این فکر میکرد که چطور صدای سوکجین رو که با صدای پیانو و بارون ترکیب شده توصیف کنه اما نه، یونگی با هیچ کلمه‌ای نمیتونست حسش رو نسبت به صدایی که توی گوشش طنین انداز بود توصیف کنه، پس آهنگ رو روی تکرار زد و چشم‌هاش رو برای دیدار با دوست‌پسرش بست. آرامش صدای سوکجین کم‌کم خواب رو به چشم‌های یونگی دعوت کرد و پیانیست تا زمان رسیدن به مقصد از وجود فایل صوتی دوم و سوناتای مهتابی که سوکجین خودش نواخته و ضبط کرده بود باخبر نشد.



Moonlight Sonata | ᴊɪɴ+ʏɢ Where stories live. Discover now