008: crazy🏦🚨🎭

35 6 0
                                    

وارد بانک شدم و دیوونه‌بازی دراوردم.
نگهبان خبر کردن!
خودمو زدم به موش‌مردگی و قاطی جمعیت شدم.
یه سرباز اونجا بود که دنبالم میگشت. بیرونو نگاه کرد و اسلحه اش رو نشونه رفت. فکر میکرد من بیرونمو و میخواست منو بزنه!

 فکر میکرد من بیرونمو و میخواست منو بزنه!

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.

*همچین اسلحه‌ای بود*

از پشت بهش نزدیک شدم و اسلحه رو قاپیدم.
به سمت مردم نشونه رفتم.
جیغ و داد شروع شد!

گفتم سریع در بانکو ببندید.
یه حصار آهنی بزرگ درحال بسته شدن پشتِ درای بانک بود. اینطوری تمام افرادی که داخل بودن زندانی میشدن. هدفمم همین بود.

بعد من هری پاتر بودم...

یه مرد گنده توی بانک باهام گلاویز شد

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.

یه مرد گنده توی بانک باهام گلاویز شد.

یه مرد گنده توی بانک باهام گلاویز شد

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.

*لخت نبود ولی هیکلی اینطوری*

گفتم مثل همیشه میکشمش اما اینبار نتونستم شکستش بدم. تبدیل شد به یه ۸پا غول پیکر و منو گرفت و گذاشت دهنش. درد داشت...

دنیای شگفت‌انگیزِ درونِ رویاOù les histoires vivent. Découvrez maintenant