مردم ترجيح مىدهند
دروغی را بپذيرند كه
"باورهاى قبلى" آن ها را تأييد كند،
تا "حقيقتى" كه
امنيت ذهنى را از آنها بگيرد.
#استيون_هاوكينگاز دید تهیونگ:
در حالی که پاهای خسته ام رو روی برف های زمین میکشیدم به ساختمان خونه یونگی نگاهی انداختم. معلوم نبود چرا انقدر دیر کردن مگه دو نفر آدم چقدر طول میکشه که آماده بشن. نفس عمیق میکشم روی صندلی نزدیک ساختمان میشینم.
جونگ کوک: داره دیر میشه باید دنبال لویی و هری بریم.
تا میخواستم چیزی بگم چشمم به یونگی و لویی و هوسوک خورد . یونگی با سرعت به سمتم اومد و گفت: چیشده؟
نگاهی دوباره بهشون میکنم و میگم : اول بریم دنبال هری بعدا میگم
هوسوک: هری بیمارستانه پس همین الان بگو .
شوکه میشم . بیمارستان؟ اون که تا همین دیروز حالش خوب بود. سعی کردم حالت چهره ام زیاد تغییری نکنه و با همون لحن گفتم: چرا ؟ اونجا چیکار داره ؟
لویی: تصادف کرد. وقتی داشتیم از مراسم میومدیم تصادف کرد نزدیک صبح رسوندمش بیمارستان و بعد اومدم خونه یونگی .
جونگ کوک: با چی تصادف کرد ؟ با راننده چیکار کردی؟ دیدیش؟ اصلا...اصلا حال خود هری چطوره ؟
لویی: با یه کامیون، فکر میکنم مردم تحویل ام تی داده باشنش البته ام تی کاری نمیکنه چون اون اجیر شده بود تا اینکار رو کنه . حال هری، خب فقط میدونم پای راستش اسیب دیده و همینطور سرش .
تازه یادم اومد که یون پشت گوشی بهم گفت که هری تصادف کرده
یونگی: یکی بهمون خیانت کرده جز این جمع کسی خبر نداشت .
جونگ کوک با ناباوری گفت : یعنی فکر میکنی من یا تهیونگ اینکار رو کردیم ؟
به جونگ کوک و بعد به یونگی نگاه کردم . به یونگی حق میدادم که شک کنه ما چند سالی بود که همدیگه رو ندیده بودیم حالا توقع اینکه به من اعتماد کنه خیلی مسخره بود .
یونگی: اره ، اره مخصوصا به تو جناب کیم که معلوم نیست این همه مدت کدوم گوری بوده.
از طرز نفس کشیدن جونگ کوک میدونستم که عصبانیه و ممکنه که هر لحظه این عصبانیت رو نشون بده اروم دستم رو پشت کمرش میکشم و میگم : میشه از این بحث فاصله بگیریم ؟ یونگی ..
با حرکت جونگ کوک شوکه میشم و دیر تر از اینکه بتونم جلوشرو بگیرم واکنش نشون دادم . جونگ کوک به سمت یونگی حمله ور میشه و یونگی رو به دیوار میچسبونه . هوسوک و من و لویی به سمتشون میریم تا از هم جداشون کنیم .
جونگ کوک: نه من نه تهیونگ خیانت کردن به دوستامون رو بلد نیستیم .. درباره من هرچی دوست داری میتونی بگی ولی راجب تهیونگ بهتره قبل از اینکه دهنت رو باز بکنی به این فکر کنی یه نفر منتظره تا چرت و پرت بگی و بزنه توی دهنت.
![](https://img.wattpad.com/cover/253386617-288-k511988.jpg)
VOUS LISEZ
suffering of love[L.S And Sope ]
Fanfiction[ و من دانسته جرم عشق تورا به دوش کشیدم .ای سنگین ترین گناه من ] در دنیای من عشقو احساسات پوچ انسان ها راه نداره اینجا ما یاد گرفتیم هر نوع احساسی بیماری محسوب میشه بیماری خطرناکی که سالانه انسان های زیادی رو از بین برده . در دنیای من عشق بزرگترین...