مردم گمان می کنند اگر کسی رنج می برد، برای این است که مثلا معشوقش یکباره مرده است!حال آن که رنج ِحقیقی او معنا دارتر است، رنج می برد چون می بیند غصه هم دوام ندارد، حتی درد بی معناست...
#ريچارد_کمبراز دید لویی:
همیشه از اینکه در معرض دید و توجه باشم فرار میکردم و اگه میدونستم با ورودم به بیمارستان همه نگاه ها به سمت من بر میگرده هیچ وقت به بیمارستان نمیومدم یادمه فقط یک بار تونستم به بیمارستان بیام ان هم توی دوران کاراموزی زمانی که میخواستن بهمون نشون بدن که ess چقدر خطرناک و ترسناکه و ما هم اونقدر ابله بودیم که باور میکردیم . نمی دونستم چه عاملی باعث تغییر افکارم ان هم انقدر ناگهانی شده بود اما در یک لحظه تمام افکار گذشته غلط و افکار جدیدم پذیرفتنی شده بودند . شاید تصادف هری تلنگری بود که باید بهم وارد میشد .
تهیونگ: میدونی که ورود یکی جز دکتر ها و افراد سازمان امنیت عادی نیست برای همین دارن نگاهت میکنن عادی باش و نشون نده که تحت تاثیر قرار گرفتی و داری اذیت میشی .
سری تکون دادم و گفتم: هری کجاست ؟
تهیونگ رو به پذیرش بیمارستان گفت: سلام جیمز اومدم ملاقات اقای استایلز.. هری استایلز
جیمز: طبقه اول اتاق ۱۰
دنبال تهیونگ به طبقه اول رفتم و وارد اتاق ۱۰ شدم هری خیلی داغون به نظر می رسید .
تهیونگ :خوابه فکر کنم بد موقع اومدیم
نمیتونستم چشمم رو از هری بگیرم مژه های بورش و ته ریش صورتش و بینی زیباش و لب های صورتیش که از هم فاصله داشت به طرز عجیبی زیباش کرده بود. من ناخواسته عاشق این پسر شده بودم عامل تمام فرار کردن هام از هری همین عشق بود . متوجه نگاه عجیب تهیونگ شدم . خودم رو کمی جمع کردم
تهیونگ: چند وقته ؟
نمیدونستم کار درستی هست یا نه اما تهیونگ به نظر ادم خوبی میومد . اروم گفتم: از وقتی شناختمش
تهیونگ : نه منظورم اینه از کی میدونی اینجوریی؟
بهش نگاهی کردم و روی صندلی نشستم : از زمانی که تصادف کرد تمام عقایدم تغییر کرد این جامعه اگه مشکلی نداشت کارا رو خفه نمیکرد یا به ما این شکلی اخطار نمیداد تهیونگ من نمیدونم تو طرف کی هستی من نمیدونم به چی اعتقاد داری نمیدونم توی ذهنت چی میگذره ولی باید بدونی این جامعه از پایه مشکل داره .
تهیونگ : اینجا جای گفتن این حرفا نیست لو ولی من همین احساس رو به جونگ کوک دارم و میدونم چی میگی .
با تعجب بهش نگاه کردم باورم نمیشد که از تهیونگ این چیز ها رو شنیدم . لبخند میزنم و به سمت تخت هری میرم اروم میگم: الان باید چیکار کنیم تهیونگ مدارکی که کارا با دادن جونش جمعش کرده دست اوناست. یکی داره خیانت میکنه و هیچ ایده ای نداریم کیه ...
ESTÁS LEYENDO
suffering of love[L.S And Sope ]
Fanfic[ و من دانسته جرم عشق تورا به دوش کشیدم .ای سنگین ترین گناه من ] در دنیای من عشقو احساسات پوچ انسان ها راه نداره اینجا ما یاد گرفتیم هر نوع احساسی بیماری محسوب میشه بیماری خطرناکی که سالانه انسان های زیادی رو از بین برده . در دنیای من عشق بزرگترین...