•17•

88 27 1
                                    

هر کسی خودش باید کنترل زندگی‌اش را در دست بگیرد یا مانندِ شاخه‌ای شکسته خود را به جریان آب بسپارد.

📖 #تولستوی_و_مبل_بنفش
✍🏻 #نینا_سنکویچ

از دید جونگکوک :

دستم رو مشت کردم ترس اینکه نکنه هوسوک رو به اتریاد ببرن داشت دیونه ام می کرد
به یونگی نگاه کردم میدونستم اگه وسط شهر مقابل چانیول نبود الان رو پاهاش نمیموند

تهیونگ: به چه جرمی ؟

چانیول: اختلال در نظم اجتماعی

یونگی: ولی هوسوک کاری نکرده

چانیول : پس حتما من اون بنر رو زدم

هوسوک: ولی اگه من میخواستم همچین کاری کنم همون موقع میکردم

چانیول : بهتره بیای اداره اونجا بهتر درباره این موضوع صحبت  میکنیم

هوسوک : ولی ..
هوسوک نگاهی به یونگی انداخت و سری تکان داد: مثل اینکه چاره ای نیست
هوسوک بلند شد و همراه چانیول به سمت سازمان امنیت رفت

جیمین: یونگی !!
نگاهم رو دادم به یونگی که داشت اروم به سمت مسیری که هوسوک رو به سازمان میبردن می رفت و اونقدر اروم حرکت میکرد که حس میکردم هر لحظه پاهاش دووم نمیاره و روی زمین میوفته

اروم به سمتش رفتم تا مانعش بشم اما زودتر از من پسری که حالا میدونستم اسمش تونیه جلوش رو گرفت : معلومه داری کجا میری ؟

یونگی محکم تونی رو به سمت مخالفش پرت کرد و داد زد : تو کاری که بهت مربوط نیست دخالت نکن عوضی شما هوسوک رو از من گرفتید

داد زدم : یونگی وسط شهریم درسته کسی نیست ولی خفه شو مگه خودتی که الان نگران هوسوکی ..

تونی یونگی رو برگردوند سمت ما و نشوندش و گفت: تقصیر من بود

یونگی: تقصیر تو ؟

تونی : من اون بنر رو زدم فکر میکردم این کار بهمون کمک میکنه

یونگی بلند شد و داد زد : تو ...توی عوضی .. تو فاکی چه غلطی کردی ؟

تونی: درستش میکنم و هوسوک زیاد درگیر نمیشه

تهیونگ که یونگی رو نگه داشته بود گفت: میخوای چجوری درست کنی همچین فاجعه ای رو

تونی : خب وقتی که این کار رو انجام دادم مطمئن شدم که تتو هام مشخص باشه ولی گویا اصلا توجه ای به دوربین های خیابان نکردن

هری: اونوقت چرا باید همچین کاری کنی و خودت رو به دردسر بندازی ؟

تونی : شاید انتظار کمک دارم من به دردسر نمیوفتم
دلیلش رو بعدا میفهمید ولی خب در ازای اینکه میرم و هوسوک رو نجات میدم نیاز دارم یه کاری هم برای من انجام بدید

suffering of love[L.S And Sope ]Onde histórias criam vida. Descubra agora