*pt49*

714 99 14
                                    

بعد از ظهر تهیونگ سه کامیون رو وارد پارکینگ زیرزمینی عمارت جیمین کرد ولی از ماشین پیاده نشد و با حرس فرمان کامیون رو فشار میداد

جیمین همراه یونگی و کوکی وارد پارکینگ شد و جکسون با دیدنش پیاده شد،وقتی از جلوی کامیونی که تهیونگ سوارش بود رد میشد،تهیونگ با دیدنش حرسی از ماشین پیاده شد و سمتش حمله ور شد

محکم یقه لباسش. رو چسبید و هولش داد و پشتش رو به دیوار کوبید.

از بین چفت دندون هاش غرید و با گفتن هر کلمه ای اون رو جلو میکشید و محکم تر از قبل به دیوار میکوبید

_توی حرومی.....بهت گفتم.....سرخود.....کاری نکنی

جکسون رو هول داد و جلوی پاش رو زمین انداخت و لگد هاش رو روانه ی شکم و پهلوش کرد

_جون...افراد من.....برای تو...یه شوخیه؟.

جکسون بدون اینکه سعی کنه از خودش دفاع کنه میخندید و دندون های خونیش رو به نمایش میزاشت و این بین خطی از خون و بزاق دهنش هم بین لبش و کف زمین تشکیل شده بود که کوکی رو وادار میکرد تا از اون چهره رو برگردونه

یونگی و جیمین هم با اخم های درهم به اون دو نفر نگاه میکردن که ویکتور هم به جمعشون اضافه شد و با دیدن چهره ی خونی جکسون و چشمای برزخیه تهیونگ پقی زد زیر خنده

+چه صحنه ی نابی رو از دست دادم.انگار مسدر کیم علاوه بر زخم زبون زدن تو کتک کاری هم استعداد نابی داره!

تهیونگ لگد دیگه ای به شکم جکسون زد و جکسون بعد گرفتن شکمش همونطور که میخندید به سمت دیگه چرخید

تهیونگ جلو رفت و پاش رو از روی جکسون رد کرد و به جیمین نزدیک تر شد

_بهت گفتم کاری که گفتی میکنم،ولی یادم نمیاد گفته باشم جون افرادمو برات پیشکشی میکنم....انتقامی که تو دنبالشی فقط بین ما دوتاست

یونگی وقتی سکوت جیمین رو دید دستی توی موهاش کشید و پرسید:درست توضیح بده ببینم چه اتفاقی افتاده؟

تهیونگ به جکسون که حالا دیگه اروم اروم داشت بلند میشد اشاره کرد و توضیح داد:این مرتیکه حرومی از نقشه سرپیچی کرد........من این کامیون های کوفتی رو بی دردسر تحویل میگرفتم اگه اون سرخود به افراد نمیگفت تا حمله و تیراندازی راه بندازن.......من نصف ادمامو به خاطر این کثافت از دست دادم.......قراره همیشه همینطور بشه؟....پارک جیمین؟

جیمین:خب؟....حالا از من چی میخوای؟

تهیونگ پوزخند کجی زد و دستش رو لای موهاش برد و اونارو عقب زد:بودن با یه اسکل رو مخ خیلی بهتر از یه عوضی نا فرمانه.....سری بعدی این مردک مو سفید رو با خودم میبرم

ویکتور با چشم های گشاد شده به خودش اشاره کرد:من؟.......چه تضمینی دارم که تو گیر و دار سرمو زیر اب نکنی؟

A rugged road[Vkook]Where stories live. Discover now