•°•°•pt23•°•°•

1.2K 177 30
                                    

لیوان رو به لبهاش نزدیک تر کرد ولی صدای شکستن چیزی توجهش رو جلب کرد،لیوان رو روی میز گذاشت و سمت صدا حرکت کرد

یکی از ظرف های شیشه ای سر خورده بود و تیکه هاش پخش زمین شده بود
خدمتکار ها با دیدن سولی تعظیمی کردن و دختری که باعث شکستن اون ظرف شده بود سریع تکه های شکسته رو رها کرد و ایستاد و معذرت میخوامی زیر لب گفت

سولی با لبخند مهربونی جلو رفت و دست بریده شده ی خدمتکار رو گرفت و گفت که اشکالی نداره و بهتره تا به زخمش برسه

رو به خدمتکار دیگه ای کرد و سوال تو ذهنش رو پرسید:ببینم شما یونا رو ندیدین.....کلا این دختره غیبش زده

_نه خانوم.....ما هم مثل شما بیخبریم

خیلی خبی گفت و نگاهی به ساعتش کرد،انگار باید قرار دونفره رو تکی سپری میکرد،چه حیف که کوکی رو هم فرستاده بود بیرون و کسی برا شریک شدن نوشیدنیش وجود نداشت!

شاید کمی انتظار بیشتر مشکلی نداشت پس دوباره سر شراب خوشرنگش برگشت تا از مزه جدیدش لذت ببره
~~~~~~~~
خدمتکار اسیر زیر زمین بالاخره به هوش اومده بود و دستاش رو باز کرده بود

ضعف و سرگیجه ی شدیدی داشت اما باید هرچه سریعتر خودش رو به سولی،به خانوم خونه میرسوند

اون عوضی بطری رو با سم مخلوط کرده بود و الان جون سولی در خطر بود

بی توجح به سرگیجش از دیوار و قفسه های اطرافش کمک میگرفت تا هرچه سریعتر خودش رو به سولی برسونه

سولی لیوان رو نزدیک لبش کرد تازه مزه جدید رو بچشه،حداقل این قرار تجربه ی جدیدی براش داشت
~~~~~~
در رو با شتاب باز کرد و در حالی که نفس نفس میزد لب زد:خانم!....
و پوزخندی روی لبهاش شکل گرفت
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تهیونگ کلافه و عصبی داخل ماشین نشسته بود و با انگشتاش رو در ضرب گرفته بود

هوسوک:خدااا......تهیونگ لطفا تمومش کن.کارت خیلی رو مخه

ته:اگه خیلی رو مخته گوشاتو بگیر...

جکسون که تمام مدت سکوت کرده بود به حرف اومد:هی هی پسرا، اروم باشید. الان کار مهم تری از دعوا کردن با همدیگه داریم

تهیونگ بی توجه به کارش ادامه داد و هوسوک با صدایی که حرسی بودنشو نشون میداد دستش رو به پیشونیش کوبید و بعد هندزفری هاش رو تو گوشش گذاشت

این صدا بهتر از صدای انگشت های کشیده و کوفتی تهیونگ بود

بعد چند دقیقه تو راه بودن بالاخره جکسون اون دو تا رو به اداره فرمانده مامور ها رسوند و بعد از پیاده شدنشون خودش برگشت تا ماشین های توقیفیشون رو از اونجا در بیاره
این محموله هرچند کوچیک بود اما تهیونگ رو متحمل خسارت زیادی کرد

A rugged road[Vkook]Where stories live. Discover now