•°•°•pt41•°•°•

1.1K 139 36
                                    

آروم چشم هاش رو از هم باز کرد و تهیونگ رو دید که حوله ای به دور کمرش بسته بود و همونطور که از حموم بیرون میومد با حوله دیگه ای آروم موهاش رو خشک میکرد

دست هاش رو هم باز کرد و کشی بهشون داد آروم چشم هاش رو مالید و دوباره خیره ی تهیونگ شد

تهیونگ با دیدن اینکه کوکی بیدار شده حوله رو روی گردنش انداخت و موهای خیسش رو عقب داد تا اون رو بهتر ببینه

با لبخندی روی لبش پرسید:خوب خوابیدی؟

کوکی سری به نشونه تایید تکون داد و از دستش کمک گرفت تا بشینه

با این کار درد بدی توی کمرش پیچید،اخم هاش رو تو هم کشید و لبش رو از داخل گاز گرفت تا صدایی از خودش در نیاره

تهیونگ:کمک نمیخوای؟

کوکی آروم چشم هاش رو روی اون بالا کشید و به قیافه ی خندونش نگاه کرد

:نه لازم نیست!

تهیونگ باشه ای گفت و کمی عقب کشید،کوکی آروم از دستش کمک گرفت و خودش رو حرکت داد تا بلند بشه و آروم به سمت حموم قدم برداشت

تک تک حرکاتش رو با کمترین سرعت انجام میداد تا دوباره اون دردو تجربه نکنه

تهیونگ در حالی که از اون صحنه لذت میبرد با لحن کلافه ی ساختگی ای به سمتش رفت

:همینطور ادامه بدی تا فردا هم نمیرسی!

تا کوکی بخواد دعواش کنه سریع از زیر زانو هاش گرفت و بلندش کرد و سمت حموم رفت

تهیونگ تازه از اونجا خارج شده بود پس محیطش کاملا گرم و دلچسب بود

آروم کوکی رو توی وان گذاشت و شیر آب رو باز کرد و تنظیمش کرد

تا زمانی که وان کامل از آب گرم پر بشه اونجا منتظر موند

تهیونگ:یکم بیشتر تو آب بمون،دردت رو کم میکنه!

گفت و از حموم بیرون رفت،یه ست لباس مشکی برداشت و تنش کرد

حوله هارو آویزون کرد و موهاش رو شونه و مرتب کرد

قبل از بیدار شدن کوکی لباس هاشون رو از زمین جمع کرده بود و حالا نوبت لحاف و رو تختی بود

لحاف رو مچاله کرد و بعد مشغول در آوردن رو تختی شد

کارش که تموم شد جفتشون رو هم برداشت و سمت حموم رفت تا اون ها رو هم داخل سبد بندازه

آروم در رو باز کرد، و بعد از اینکه اونا رو داخل سبد انداخت به کوکی نگاهی انداخت

سرش رو به پشت وان تکیه داده بود و چشم هاش بسته بود

تهیونگ:خوابی؟

_هومم

تهیونگ همون‌طور که بهش نزدیک میشد پرسید:پس چطور جوابمو میدی؟

A rugged road[Vkook]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora