.... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... ....
◇Chapter 7◇
.... .... .... .... .... .... .... ....
♧7350 Words♧
.... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... ....**** سومشخص ****
پسر کوچکتر بعد از دوش گرفتن، حولهای که برای چانیول آورده بود رو دور خودش پیچید و ظرف غذاها و لباساشو برداشت رفت بیرون تا ارشدش بتونه دوش بگیره.
درو که پشت سرش بست، به سمت عسلی کنار تخت رفت و سینی رو گذاشت روش. لباساشو هم انداخت روی تخت و رفت سمت کمد. حولهی کوچیکی از داخلش برداشت و روی سر خودش انداخت و چندباری روی موهای خیسش عقب و جلوش کرد تا آب موهاشو بگیره.
یه حولهی مخصوص مو و یه حولهی بزرگ دیگه که رنگ هردوشون هم سبز کمرنگ بود برداشت و رفت سمت حمام.
تقهای به در انداخت و صدای دوش آب قطع شد.چانیول درو باز کرد و بکهیون با دیدن موهایی که قطرههای آب چکهچکه ازشون روی صورت مرد جذاب روبروش میچکید، آب دهنشو قورت داد و نگاهشو دزدید. کاش حداقل اون لبای قلوهای و قرمزش نیمهباز و نفساش اونطوری صدادار نبودند!
چانیول هم به پوست بکهیون که بخاطر تازه از حمام دراومدن، حتی شفافتر شده بود و انگار داشت نور میداد نگاه کرد. "پوستش از بچهها هم بهتره!"
و وقتی بکهیون روشو برگردوند، صورتش پشت حولهای که از دوطرف سرش آویزون بود، مخفی شد.- حو..له.."
چانیول حوله رو گرفت و تشکر کوتاهی کرد و درو بست.
رفت داخل و نفس عمیقی کشید. روبروی آینه وایساد و به صورت و موهای خیس خودش نگاه کرد. چیز خاصی نمیدید پس چرا بکهیون اونطوری چشماشو چرخونده بود؟! بنظر خودش که اینطوری بدک نبود قیافهش!بیخیالش شد و حوله رو دور بدنش گرفت و شروع کرد به خشک کردن.
یکم که آب بدنش گرفته شد، دور کمرش گرهش زد و حولهی کوچیکترو روی موهاش انداخت.
همونطور که روی سرش میکشیدش، بسمت جالباسی رفت و لباسایی که قرار بود توی حمام بپوشه رو برداشت و از حمام خارج شد.بمحض باز کردن در، با بکهیونی مواجه شد که پشت بهش داشت شلوار پاش میکرد و لعنت! چرا زیرش شورت نپوشیده نبود؟؟
بکهیون با دیدنش "هییع"ی کشید و پاش توی پاچهش گیر کرد و شانس آورد که تختِ نرم جلوش بود تا با صورت توی تشکش سقوط کنه!
- آعخ!"چانیول برای لحظهای مث مجسمه خشکش زد چون حالا باسن سفید بکهیون رفته بود هوا!
سریع نگاهشو دزدید و داغ شدنِ وحشیانهی گونهها و گوشهاشو حس کرد.تنها دلیلی که بدون پوشیدن لباساش از حمام بیرون اومده بود، این بود که بکهیون گفته بود "فکر میکنم باید بقیهی ماجرا رو وقتی از حمام رفتیم بیرون برات تعریف کنم. وقتی داریم خشک میشیم و لباس میپوشیم."
YOU ARE READING
⚡Get The Byun Back!⚡
Fanfiction‼️این فیکشن حاویِ سکسسنسهای بدون سانسور است.‼️ ♧ نام : "برگرداندنِ بیون" / "بیون رو برگردون" کاپلها : چانبک، شینمین(کاپل فیشکنال/تخیلی)، و سوپرایز! ژانر : پلیسی، رومنس، کلکلی(طنز)، اسمات🔞، بیدیاسام⛓😈، انگست. *هپیاند* ◇ تایپبندی MBTI کا...