◇Day 하나-셋 (1-3)!◇

679 113 34
                                    

.... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... ....
◇Chapter 6◇
.... .... .... .... .... .... .... ....
♧6660 Words♧
.... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... .... ....

**** سوم‌شخص ****
چندثانیه طول کشید تا چانیول بتونه از اون حالتِ پوچی‌ای که صورتش گرفته بود دربیاد. و بعد، نفس عمیقی کشید و صاف نشست. و قبل از اینکه دهنشو با خورشت و بعدش برنج، پر کنه، کوتاه پرسید : خب..؟"

بکهیون یکم نگاهش کرد. از اونجایی که اون، ماجرا رو میدونست، قیافه‌ی ماتم‌گرفته‌ی چانیول براش خنده‌دار بود. حتما الان داشت فکر میکرد این در حد پرستیژش نیست که نقش کسیو بازی کنه که توی دستشویی با دوست‌پسرش آشنا شده.

- خعب، از اونجایی که فعلا تو قراره نقششو بازی کنی.."
بکهیون با لحن شیطنت‌باری شروع کرد.
- هرجا بحث اسمش بود، اسم تو رو میگم!"

+ وات؟!"
چانیول خفه گفت و غذاش تقریبا پرید توی گلوش. چشماش گرد شدن و چندثانیه طول کشید تا بتونه غذایی که بین سه‌راهیِ حلق و دهنش و مِری‌ش مونده بود رو هندل کنه و بسختی خودشو از اون حالت نجات بده. بکهیون تمام مدت منتظر بود یه چیزیش بشه تا بره با مشت بکوبه پشت عضلات سکسیِ کتف‌ها و کمرش ولی چانیول سالم موند.

و بکهیون صادقانه، نمیدونست الان خوشحاله یا ناراحت... دوست نداشت دهنش سرویس شه ولی از اون طرف، لمس کردنِ بدن چانیول به هر بهونه‌ای، چیزی نبود که بشه ازش گذشت. و خب اینم نباید نادیده گرفت که هنوز دلش ازش پر بود..
- میخوای بزنم پشتت؟^^"
با لحن شیرینی پرسید و چانیول که از لبخندش هیچ امنیتی حس نمیکرد، سرفه‌ای کرد و زیرلب گفت : نه ممنون."

- خب.. داشتم میگفتم.."
+ نه نگو!!"

چانیول سریع پرید وسط حرفش و بعدش آخرین باقی‌مانده‌های غذای توی دهنشو قورت داد و به حرف اومد.
+ اسم منو نگو! اسم خودشو بگو چرا میخوای اسم منو بگی؟؟"

بکهیون چشماشو توی حدقه چرخوند.
- برای اینکه بیشتر احساس تعلق کنی با ماجرا.."
+ نه خیلی ممنون من به اندازه‌ی کافی تو ماجرا فرو رفته‌م!"
دوباره داشت به این فکر میکرد که لعنت من واقعا با این پسر خوابیدم!!

- بهرحال من اسم خودتو میگم..."
+ خب چرا اسم دوست‌پسرِ خودتو نمیگی؟؟"
- اگه میخواستم بگم به کریس وو میگفتم!"
+ چی؟! به کریس وو هم اسمشو نگفتی؟..."
- معلومه که نگفتم! هیچی از ظاهر و ایناش نگفتم. از مشخصاتش. چون اگه گفته بودم، وقتی تو اومدی و اسم و ظاهرت با دوست‌پسرِ واقعی من فرق داشت، هیچ فکر کردی که چی میشد؟!"

چانیول مبهوت سرشو تکون داد.
+ اوه.. درست میگی! اصلا حواسم نبود..."
- من نه اسم بهش دادم نه مشخصات ظاهری... چون میدونستم اگه هم کسی دنبالم بیاد، یکی از مأمورای خودمونه... اگرچه که از ته قلبم دوست داشتم دوست‌پسر خودم میومد. خیلی وقته که کاملا ازش بی‌خبرم و دلم خیلی براش تنگ شده..."

⚡Get The Byun Back!⚡Donde viven las historias. Descúbrelo ahora