part 4

1.2K 272 58
                                    

« من نماد چیستم ؟
نماد یک آدمی که زندگیش به فاک رفته» 

دست ییبو رو گرفتم و با خودم کشیدمش
الان حسه مامانی بهم دست داده که بچش با لجبازی تمااااام مثل آهن ربا به زمین کشیده و ذره ای تکون نمی خوره .... آرهههههه و‌من نهایت زورم رو دارم به کار میگیرم‌و چی ؟ دریغ از یذره جابه جایی

+ ییبووووووو

خدایا منو ببخشش ... دست هام رو بهم زدم و محکم سیلی ای به ییبو زدم ... خدایا خواهشا بیشتر از قبل از دست نره

با سیلی ای که خورد دستش رو روی گونه ی قرمز شدش گذاشت و با اخم وحشتناکی به من نگاه کرد

خب ... مثل اینکه حالش درست شد فقط انگار قراره من برام اتفاقات خوبی نیافته

ازش جداشدم و عقب عقب رفتم

+ توضیح میدم .... برات توضیح میدممم

ییبو با دوقدم خودش رو بهم رسوند

- منتظرم

+ ببین من ....... عام نه نمیتونم توضیح بدم

- باشه پس منم میرم پیش معاون

+ نهههههه یعنی باشه نه یعنی وایسا ... صبر کن

باورم نمیشه من بعد این همه سال ماموریت رفتن ( ۳ سال -_-) هوووف همش تقصیر رییس دلم می خواد جوری نابودش کنم که هیچی ...هیچی نتونه درستش کنه

+ آم ببین ( نفس عمیقی کشیدم ) منیهمامورمکهمجبورمالاناینوسطباشم
( من یه مامورم که مجبورم الان این وسط باشم )

- چی ؟ نفهمیدم

+ اون دیگه مشکله خودته ... سعی کن بفهمی ... یادت باشه من جواب سوالتا دادم پس تو هم حققق نداری بری پیش معاون جونت

از کنار دیوار جدا شدم و به طرف مقصدی کاملا نامشخص راه افتادم

خب بزار کمی با خود بیندیشم .. چند تا کار هست که میتونم انجام بدم
از ساختمان مدرسه بیرون اومدم و اگه بگم به طرف ماشین هجوم نبردم دروغ گفتم
دروغم که یه کار زشته نوچ نوچ نوچ

سوار ماشین شدم
گوشی مبارک‌ رو برای بار دوم از زیر خروار ها کتاب بیرون آوردم

روشنش کردم و وارد دفترچم شدم
شروع به نوشتن سناریو های موجود کردم و البته به علاوه ی عواقبی که در پیش دارند

۱) برم پیش عمم =» شوهر عمه با احترامی کامل از خونه بیرونم می کنه البته ممکنه این احترام با کتک هم مخلوط بشه

«نه نه این خوب نیست ... همین الان هم با فکر کردن بهش تمام موهای داشته و نداشتم سیخ شدن »

۲) برم خونه ی خودم =» باز هم اینجا شاهد هنرنمایی شوهر عمه هستیم

« یعنی خیلی تا الان کتک خورده ؟ تقصیر خودشه .... به من چه »

۳) تشریف ببرم خوابگاه =» خب در این مکان با چند چیز جدید رو به رو میشم :
اول از همه یوچنی که مثل بادکنک بادش رو خالی کردم
دوم از همه حضور افتخاری ییبو که ..... احساس می کنم یکم نسبت به خفه کردنم میل پیدا کرده
سوم از همه
اون تریسامی که گفتم

« جوووون تریسام .... اصلا اون دوتا رو بیخیال من به خاطر همین سومی حاضرم برم خوابگاه »

از ماشین پیاده شدم ......

« یه ثانیه صبر کن ، من برگه ای که اون دختره بهم داد رو چیکار کردم ؟»

دوباره سراغ کیفم رفتم و تمام محتویاتش رو روی صندلی خالی کردم

« نیییییسسسسسستتتتتتتت »

« نه نه شاید اگه دوباره بگردم پیداش کنم»

25 دقیقه بعد

مثل بدبختی که خانوادش از خونه بیرونش کردن روی زمین کنار ماشینم نشستم

« عالیه ..... کاملا آواره شد »

بازیگر
ووت و کامنت فراموش نشه
👋👋
بابت جواب ندادن کامنت ها معذرت
می خوام
واتپد قاطی کرده😭

نویسنده: amane yuri nago

کانال: windflowerfiction

این فیک به همراه تمامی فیک ها در کانال قرار خواهد گرفت

بازیگر (bjyx)✔️Where stories live. Discover now