part 8

1.1K 217 73
                                    

+ : شیائو ژان

- : وانگ ییبو

* : وانگ ژوچنگ

= : کا یوچن ( یو یو )

× : یوبین

& : جکسون

• : مارک
_____________________________

گوشیم رو خاموش کردم و درست وسط جنگ ایستادم

« هه هه دلم می خواد کارشون رو تلافی کنم حالا کدوم کار خودمم نمی دونم »

+ خب کسی نمی خواد بگه دقیقا این بازی چه شکلی انجام میشه ؟

*سکوت*

+ دوبارهههه که سکوت کردین ...‌ عزیزان

ییبو یکم ازم فاصله گرفت

- راستش ما ... فقط می افتیم به جون هم هرکسی سالم موند مجبوره ظرف بشوره

+........

«سکوت پیشه می کنم ... به نظرم سکوت لازمه »

+ اوکی فهمیدم ..... من بین چهار تا بچه گیر افتادم

* درست صحبت کن

نگاهی به ژوچنگ انداختم

+ توام که هی یه پیام بازرگانی پخش میکنی و بعد میری

* چییییی گفتیییی

+ یه بار گفتم همون بار اول هم تو شنیدی دلیلی نمیبینم دوباره حرفم رو تکرار کنم

* تو بچه پررو

+ همش هم همین رو بلدی

= بسههههه

با شنیدن صدای عصبی یویو بهش نگاه کردم و خندیدنم شروع شد

«باز توت فرنگی عصبانی شد »

+ خدایاااا شماهارو به من سپردن یا من رو به شما

× هیچ کدوم

وای گردنم درد گرفت اه هی باید برگردم به این نگاه کنم به اون نگاه کنم بی ناموسا

+ باشه میشه بس کنین ؟ .... اصلا چطوره من ظرف بشورم

-چی !

* چی !

= چی !

×عالیه

به ییبو و ژوچنگ و یویو که همزمان گفتن چی نگاه کردم و بعد به کسی که تمام اون هماهنگ رو با خاک یکی کرده بود نگاه کردم

+ یوبین مجبور نبودی گند بزنی به هماهنگیشون

× بلاخره که باید با حقیقت رو به رو بشن

+ صحیح ولی چه حقیقتی ؟

× اینکه الان به جای اینجا ایستادن میشه برن بخوابن

بازیگر (bjyx)✔️Where stories live. Discover now