midnight

5.1K 252 175
                                    



کنار پنجره وایساده بود و به خیابون نگاه میکرد منتظر دختر حرف گوش نکنش بود تا به خونه برسه

چند ساعتی میشد که رفته بود و الان ساعت از نیمه شب هم گذشته بود دامی قبلا بهش گفته بود که نباید تا دیروقت با دوستاش بیرون بمونه و گایون همیشه گوش کرده بود چون دختر خوبی بود و هیچوقت نمی‌خواست که مامی رو ناراحت کنه

اما امروز فرق داشت گایون برای تولد دوستش رفته بود قبل از رفتن هم با هم بحث کرده بودن و حالا دامی منتظرش بود تا بیاد
صدای باز شدن در و شنید منتظر موند تا گایون وارد اتاق خواب بشه
برای تنبیه دخترش انتظار می کشید

وقتی در اتاق خواب باز شد به سمت در برگشت و به گایون نگاه کرد
دختر بزاقش و قورت داد و سرش و پایین انداخت نگاه اون لحظه دامی خشم عجیبی داشت
دامی چند ثانیه بهش خیره شد آرایش غلیظی چشماش که صد برابر زیباترش میکرد لباس تنگش کمر باریکش و نشون میداد

دامی آروم به سمتش قدم برداشت
گایون که همیشه مثل یه توله گربه ترسیده رفتار میکرد یه قدم عقب رفت
دامی با صدای آروم و بمش گفت: جرات نکن از جات تکون بخوری
گایون سرش و بالا آورد و به دامی نگاه کرد موهای کوتاه مشکیش رو صورتش ریخته بود و تیشرت گشادی تنش بود که سینه های نسبتا بزرگش و می پوشوند یه شلوار جذب که بدنش و خیلی خوب نشون میداد پوشیده بود

دامی دستش و زیر چونه گایون گذاشت و سرش و بالا آورد و به چشمای ترسیدش نگاه کرد و گفت:این دختری که دیر وقت اومده خونه می‌دونه که چی در انتظارشه؟؟؟

گایون با صدای آرومی گفت:من.... دامیا....
تلاش کرد با این لحن دامی و اروم کنه

دامی پوزخندی زد و گایون و هل داد تا به دیوار بخوره
ضربان قلب گایون بالا رفته بود عصبانیت دامی و تنبیهاش هیچوقت تکراری نمیشد
دامی بدن هاشون و بهم چسبوند به طرز خطرناکی به لبای گایون نزدیک شد انگشتش و رو لبش کشید و گفت:با همین لبی که داری اسمم و صدا میکنی ازم نافرمانی کردی
گایون سرش و پایین انداخت و گفت: ببخشید

دامی موهای دخترش و از صورتش کنار زد و گفت:خودت خوب می‌دونی که ببخشید کافی نیست مگه نه؟

گایون نگاه معصومش و به چشمای تاریک دامی داد و گفت:اما مامی.....
دامی با دست جلوی دهنش و گرفت و گفت:هیییش هیچی نشنوم وگرنه دو برابر تنبیه میشی

گایون آروم سرش و به نشونه تایید تکون داد و منتظر موند
دامی دستش و برداشت چند قدم عقب رفت تیشرتش و در آورد شلوارش رو هم یه گوشه ای انداخت بدنش تو اون ست مشکی رنگ می‌درخشید

اون به رقاص حرفه ای بود بدنش زیبا و بی نقص بود و خودش هم می دونست گایون عاشق تمام اجزای بدنشه برای همین اذیتش می کرد

Dreamcatcher 🔞 Oneshot PurpleWhere stories live. Discover now