dahyun

2.3K 103 197
                                    

لی یوبیناستاد دانشگاه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

لی یوبین
استاد دانشگاه

لی یوبیناستاد دانشگاه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

لی گایون
دانشجو

_____________________



گایون سر میز صبحونه نشسته بود و داشت با عجله صبحونش و میخورد تا زودتر به دانشگاه بره و بتونه با استادش یکم وقت بگذرونه

عادت همیشش شده بود
گاهی کمکش میکرد و گاهی با هم راجب چیزای متفاوت حرف میزدن

شیون سر میز نشست و گفت: یکم آروم تر بچه
مادرش با موهای بلوندی که برای فیلم جدیدش بود از همیشه قشنگ تر شده بود


گایون که لپاش پر از غذا بود سرش و بالا آورد و به مادرش نگاه کرد بعد چند ثانیه دوباره مشغول کار خودش شد
اون هیچوقت بزرگ نمیشد شیون و سوا و اون و همیشه به چشم همون بچه پنج ساله می دیدن

شیون رو به آشپزخونه فریاد زد : همش تقصیر توئه
بهانه بود
همش یه بهانه بود برای حرف زدن با همسر عصبانیش که از دیشب باهاش قهر بود

سوا با عصبانیت از آشپزخونه خارج شد و پیشبندش و به سمتش پرت کرد و گفت: توی ...... حیف که گایون اینجاس وگرنه حالیت میکردم

موهای تیره رنگش و نبسته بود باعث شده بود چهرش خیلی زیبا برسه هرچند اون همیشه زیبا بود

شیون چشم چرخوند و گفت: دوباره شروع شد
سوا به سمتش اومد و گفت: مثلا میخوای چیکار کنی هان؟

شیون از جاش بلند شد و به سمت سوا رفت با عصبانیت گفت: دیگه داری شورش و در میاری

گایون دور از نگاه مادراش از خونه خارج شد
این شاید روتین همیشه نبود اما زیاد اتفاق میوفتاد اما گایون هیچوقت بهش عادت نمی‌کرد

Dreamcatcher 🔞 Oneshot PurpleWhere stories live. Discover now