اه عمیقی کشید
روز تولدش بود و انگار خبری از پدر و مادرش نبود
اونا ساکن استرالیا بودن و خیلی کم به کره سر میزدنیوبین برای تحصیل به اینجا اومده بود و بعد از پیدا کردن دوست دخترش اینجا مونده بود
از پنجره بزرگ به هوایی که داشت کم کم تاریک میشد نگاه کرد
نزدیک غروب بود و باید وسایلش و برای رفتن به خونه جمع میکرد اما تمام ذوق امروزش کور شده بودتنها جایی که میتونست بره خونه پیش بیبیش بود
کسی که همیشه همه چی و یادش میموند و یوبین همیشه پیشش عزیز بود
برگه های بهم ریخته رو جمع کرد و خودکار ها رو سر جاش گذاشت همون لحظه که داشت وسایلش و جمع میکرد در اتاقش باز شد
با دیدن بیبیش لبخندی زد و گفت: سفید برفی من
گایون خندید و خودش و به میز زن رسوند و یکم خودش و خم کرد به چشمای خسته یوبین نگاه کرد و گفت: سلام دوست دختر جذابم
یوبین خندید و گفت: سفید برفی من چطوره
میز و دور زد و تن دختر و تو آغوش کشید
آغوش گرمی که برای پر ار آرامش بود
گایون یه دوست دختر نبود
تمام خانوادش بوددختر سرش و تو گردن خوشبو زن فرو کرد و گفت: تولدت مبارک یوبینی
یوبین لبخندی زد و گفت: مرسی بیبی
گایون که لحن ناراحت و دلخور زن و خوب میشناخت بوسه ای رو گردنش گذاشت
این اولین سالی نبود که یوبین منتظر یه دیدار ساده با خانوادش میموند اما هیچوقت نمیتونست به این عادت کنه که خانوادش طردش کردن
YOU ARE READING
Dreamcatcher 🔞 Oneshot Purple
Fanfictionخب این وانشات لزبین راجب دریم کچره و شیپ های اصلیش دایون ( دامی و گایون ) سوایون ( سوا و شیون ) جیون ( جیو و یوهیون ) تمام وانشات های این بوک 🔞 و همش اسمات داره