little slave

2.8K 105 20
                                    

تو اتاق سردی که همه پنجره ها باز بود فقط صدای تیک تاک ساعت شنیده میشد

دامی رو تخت نشسته بود و منتظر بود

نگاهش به زمین خیره بود و فقط منتظر بود

نگاهی به ساعت کرد که فقط یه دقیقه دیگه تا زمان معین مهلت داشت

در اتاق باز شد و دختری به داخل پرت شد

دامی با عصبانیت از جاش بلند شد و به سمت دختری که با اسلحه جلوی در وایساده بود حرکت کرد

لگدی به شکمش زد و گفت: هرزه ای مثل تو چطور جرات می‌کنه همچین کاری بکنه

دختر خودش و تو راهرو باریک عقب می کشید اما دامی قصد ول کردنش و نداشت

پاش و لگد کرد و گذاشت و فریادش تو کل خونه بپیچه

لگدی بهش زد و رو به پسری که اونجا وایساده بود گفت: بندازش تو انباری تا حسابش و برسم

دختری که رو زمین افتاده بود و یکم زخمی بود داشت با وحشت به تصویر نگاه میکرد گفت: ببرش

دامی با عصبانیت وارد شد و در و با قدرت بست

طوری که دختر به خودش لرزید

وقتی دستای زن از روی زمین بلندش کرد انتظار هر چیزی و داشت به جز اینکه خون لباش و پاک کنه

دامی خون و پاک کرد و نگاهی به دختر کرد تا مطمئن شه جاییش آسیب ندیده بعد به تخت اشاره کرد و گفت: برو اونجا بخواب

دختر با ترس روی تخت کرم رنگ نشست و نگاه کوتاهی به اتاقی که تو تاریکی چیز زیادی ازش معلوم نبود کرد

دامی کارش نشست و با صدای آروم و عمیقی گفت: حواست به من باشه

دختر بزاقش و قورت داد و گفت: چشم

دامی خوبه ای گفت و بعد از جا به جا شدنش ادامه داد: تو اینجایی تا قرارداد و امضا کنی

دختر همون جوری که به دستای رگ دارد زن نگاه میکرد گفت: چ..چه قراردادی

دامی چونه دختر و گرفت و سرش و بالا آورد به چشمای آرایش کردش نگاه کرد و گفت: اینکه مال من باشی ..... تا ابد

دختر با ترس به زن نگاه کرد و گفت: اما .....

دامی با فریادی گفت: بهت اجازه ندادم رو حرفم حرف بزنی .... کاری که گفتم و انجام میدی

اینکه نافرمانی می‌کنی بیشتر از هر چیزی عصبیم می‌کنه پس کاری نکن که به ضررت تموم شه

دختر سرش و پایین انداخت و با صدای آرومی عذرخواهی کرد که باعث شد دامی لبخند پیروزمندانه ای بزنه

از روی تخت بلند شد و گفت: اسمت چیه

دختر با استرس گفت: گ..گایون لی گایون

Dreamcatcher 🔞 Oneshot PurpleNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ