روبروی عمارت خرابهای که بین درخت ها پنهان شده بود ایستاد. حس ششمی که از دو ساعت پیش بهش اعتماد کرده بود تا بتونه به سومی برسه به اینجا رسونده بودش. جایی که هیچ اثری از زندگی یا حیات درش دیده نمیشد.
شیشههای طبقه ی اول و دوم شکسته و تکههای نامنظم چوب بهشون کوبیده شده بودن. شاخه ی یکی از درختها هم وارد یکی از پنجرههای خالی شده بود و ظاهر مخوفتری به خونه داده بود.
یعنی سومی اینجا بود؟ توی این خرابه؟
جواب سوالی که از خودش پرسید به نظر منفی میومد اما وقتی دقیقتر نگاه میکرد، فرضیهی دور از ذهنی نبود.
آخرین کابوسی که راجع به اون دختر داشت مال یه ماه پیش بود. توی خوابش وقتی که سومی ازش کمک خواست، داخل عمارت خرابهای بود که به طرز عجیبی به این محل شباهت داشت.
باید داخل رو میگشت. زمان زیادی براش باقی نمونده بود.
کیفش رو محکم گرفت و با قدمهای بلند از پلههای جلوی ورودی بالا رفت. در چوبی و بزرگ عمارت با شیارهای نامرتبی که انگار اثرات پنجهی ببر یا حیوون دیگهای باشه تزیین شده بود. نفس عمیقی کشید و با فشار محکمی که به در وارد کرد موفق شد بازش کنه. در پوسیده با صدای جیر جیر کنار رفت و سالن ورودی عمارت روبروی چشمهای فرشته نمایان شد.
تمین دستش رو جلوی دهن و بینیش گرفت، انتظار داشت گرد و خاکی از روی زمین بلند بشه اما اینطور نشد.
همین بهش اطمینان داد که این عمارت متروکه نیست یا حداقل مدت زیادی نیست که اینطوری رها شده.
وارد عمارت شد. چند قدم بیشتر جلو نرفته بود که در پشت سرش با صدای مهیبی بسته شد. تمین سرش رو به سمت در برگردوند اما کسی اونجا نبود. احتمالا به خاطر بادی بود که از جنگل میوزید.
توی سالن عمارت ایستاد. وسایل زیادی توی طبقه اول وجود نداشت. فقط چند تا مبل شکسته که چوبهاشون خیلی وقت بود توسط موریانه ها خورده شده بودن. عقربههای ساعت روی دیوار روی عدد 18:56 ایستاده بودن و پاندول طلایی رنگ بی حرکت معلق مونده بود.
-کسی اینجاست؟!
صدا توی سالن متروکه پیچید و اکو شد اما جوابی نیومد.
دوباره صدا زد:
-جئون سومی! اینجایی؟! سومی!
اما فقط نوای خفه ی بادی که بین لولاهای شکسته میپیچید شنیده میشد.
حضور کسی رو توی طبقه ی اول احساس نمیکرد برای همین تصمیم گرفت هر چه زودتر طبقه ی بالا رو هم چک کنه.
از پله های چوبیای که یکی در میون خرد شده بودن گذشت و خودش رو به طبقه ی دوم رسوند. طبقهی دوم کوچکتر بود و از یه سالن بیست متری و دو تا اتاق تشکیل شده بود.
DU LIEST GERADE
The Hybrid Diaries 2 | Souleater
Fantasy| کتاب دوم از مجموعه خاطرات یک دورگه | | روحخوار Souleater | - میتونید کتاب اول رو از همین پیج بخونید. - پنج سال پیش با شکسته شدن یاقوت سرخ خوناشامها، اتحاد صلح چهار نسل نابود شد و خوناشامها وارد جنگی بزرگ در مقابل یکدیگر شدند. پادشاه پیشین هستیا ن...