اگر جونگین رو اینبار واقعا دزدیده باشن چی؟ فکر کردن به احتمالش باعث میشد بکهیون یخ بزنه. فرزندخوندهی نازش.
میلا مضطرب برگشت تا توی چترومهای اطلاعات دنبال جونگین بگرده. دزدیدن آیدلی که میدونست هیچ پاشنهی آشیلی نداره نگرانکننده بود. تخصص خودش توی پیدا کردن پاشنهی آشیل سلبریتیها بود و میدونست جونگین هیچوقت دم به تله نمیداد چون به نظر میرسید اصلا دمی نداشت. یه پسر خوب که صبح به صبح میرفت سر کار و شب به شب برمیگشت خونه و وسطهاش شاید فقط به خانوادهش که دو تا ساختمون اونورتر بودن سر میزد یا با یکی از دوستهای مشخصش به باشگاه میرفت و لیست مهمونهاش کلا هیچوقت از چهار یا پنج نفر که اونها هم مشخص بودن بیشتر نمیشد. حالا این وسط هی دیتهاش لو میرفت رو هیچ ساسنگی نتونسته بود سر دربیاره قضیه چیه! و خب نداشتن هیچ پاشنهی آشیلی یعنی این اتفاق واقعا یه گروگانگیری بود. فکرش رو هم نمیکرد که اون دختر واقعا انقدر پیش بره.
اضطراب توی چهرهی بکهیون به خوبی دیده میشد و چانیول هم برگشته بود و به مرد عزیزش که رنگش پریده بود نگاه میکرد. کمی تردید کرد ولی در نهایت دستش رو دراز کرد و زانوش رو نوازش کرد: چیزی نمیشه...
قلب ترسیدهی رن که سریع گوشیش رو بیرون آورده بود تا اطلاعات جمع کنه با دیدن حرکت چانیول تپش متفاوتی گرفت. توی این زندگی که هیچی، به بطالت خالص رفته بود، ولی توی زندگی قبلیش چه کار خوبی کرده بود که این صحنه رو از این فاصله میدید؟
تمام اون شبها فیکشن نوشتن، سند تهیه کردن و ویدیوی ادیت درست کردن برای شیپشون خیلی سریع از جلوی چشمهاش رد شد. شاید همینکه تصمیم گرفته بود بهشون کمک کنه کار خوب این زندگیش بود.
احساس کرد باید چیزی بگه، با صدای آروم و مطمئنی گفت: نگران نباشید واقعا چیزی نمیشه، گفتم که، اکثر ساسنگها خیلی خطرناک نیستن، اونها فقط میخوان بایسشون رو از نزدیک ببینن... اصلا خودمون پیداش میکنیم و سالم برش میگردونیم...
میلا توی حرف رن زد: کار هیچکس نیست رن، هیچکس خبر نداره جونگین کجاست. از توی دستشویی گم شده و همه دارن دنبالش میگردن... قضیه علنی هم نشده، فقط استف خبر دارن و پلیس فرودگاه.
بکهیون منتظر رن موند تا حرفهای میلا رو ترجمه کنه و بعد از متوجه شدن اینکه جونگین طوری غیب شده که حتی ساسنگها هم از موقعیت فعلیش خبر ندارن مضطرب پرسید: ممکنه چون دزدیدنش خبرش جایی درز پیدا نکنه؟ به هرحال این جرم بزرگیه؟
بدون اینکه منتظر جواب باشه سمت چانیول برگشت: منیجر حتما به پلیس خبر داده آره؟ گوشیت رو بده یه زنگ بزنم.
چانیول سرش رو به نشونهی باشه تکون داد و دستش رو توی جیب کت بزرگش برد تا گوشیش رو بیرون بکشه، گوشی رو بیهیچ حرفی توی دست بکهیون گذاشت و بکهیون اثر انگشتش رو روی صفحه نگه داشت تا قفل صفحه باز شه. چشمهای میلا با فهمیدن اینکه گوشی چانیول با اثر انگشت بکهیون باز میشه به دو تا قلب تبدیل شد و با نگاه پر محبتتری به چانیول نگاه کرد. خداوندا اونها واقعا شیرینن.
YOU ARE READING
Stars ☆🌠 [Chanbaek]
Fanfiction[کامل شده] کتاب دوم از ششگانهی 'بکهیون' FICTION : stars - ستارهها COUPLE : چانبک 🌠 GENRE : درام، فلاف AUTHOR : #صفید EDITOR : ترنم NC+15 داستان: سسانگ فن به فنهای گستاخی میگن که پاشون رو از حدشون فراتر میذارن و با دخالت مستقیم تو زندگی...