3

1.6K 699 185
                                    

صدای جیغ طرفدارها که بلند شد متوجه شد بکهیون کاملا وارد صحنه شده و یا حتی میکروفون رو دست گرفته و چیزی گفته. کاغذ دستش رو که به گفته‌ی بکهیون زیادی مصنوعی بود روی میز انداخت و از اتاق استراحت بیرون رفت. یکی از گریمرها به سرعت به سمتش اومد و با دستمال کاغذی‌ای که دستش بود عرقی که از زیر گوشش سرازیر شده بود رو پاک کرد و براشی که دستش بود رو دوباره چند بار روی گردنش کشید.

اضطراب داشت.

به پشت صحنه‌ی استیج نزدیک شد، حالا صدای بکهیون رو میشنید که با خنده از دلتنگی میگفت و متاسف بود که هنوز نمیتونه خوب ژاپنی حرف بزنه.

لبخند زد، بکهیون داشت صحبت‌هاش و اشاره‌هاش به چانیول رو شروع میکرد. به ورودی صحنه نزدیک شد و به نمایی که از پشت بکهیون داشت نگاه کرد و لبخند زد. بکهیون هر چند لحظه یک بار بین صحبت‌هاش سکوت میکرد و به عکس‌العمل پر سر و صدای فن‌ها لبخند میزد. از اون لبخندها که چانیول عاشق نگاه کردن بهشون بود. از نزدیک، شاید حتی از فاصله‌ای که بکهیون توی آغوشش نشسته باشه.

-خب حالا چیکار کنیم من ژاپنی بلد نیستم؟ زنگ بزنیم یه مترجم بیاد؟ آآآ اصلا فکر نکنید به اینجاش فکر نکردم، یکی از بهترین مترجم‌های ژاپنی که مخصوصا خیلی خوب بلده تو رستوران غذا سفارش بده و کارمون رو راه بندازه رو با خودم آوردم. من حواسم هست که شما هر چیزی که میگم رو متوجه بشید.

صدای مترجم زنی که از پشت صحنه حرف‌هاش رو ترجمه میکرد به سرعت و بلافاصله بعد از سکوتش توی سالن پیچید و صدای دیگه‌ای که ناشی از هیجان و محبت جمعیت بود بلند شد، همه هم میدونستن و معتقد بودن بکهیون زیادی برای واقعی بودن عزیز بود، چانیول راجع به این مسئله مطمئن بود. میدونست اخبار همراه بودنش با بکهیون الان توی تویتر پخش شده ولی بکهیون اصلا طوری که به نظر برسه این میتینگ یه مجری داره رفتار نمیکرد و داشت به یه مترجم اشاره میکرد.

-آقای مترجم کیه؟ نمیدونم، شاید شماها بشناسیدش، کی میدونه؟ کی میتونه حدس بزنه؟ آآآ حرف زدن راجع به مترجم رو بس کنم و براتون آهنگ بخونم؟ دوست دارید همه‌ش از آلبوم حرف بزنم؟ فکر کنم باید اینکار رو بکنم اگر مترجمم رو بیارم روی صحنه و از من بیشتر دوستش داشته باشید چی؟ حواستون باشه آلبوم من رو فراموش نکنید خب؟

لبخند چانیول پررنگ‌تر شد، دست کارگردان صحنه روی شونه‌ش قرار گرفت و به ساعت اشاره کرد. روی ساعت دومی که روی مچش بود یه زمان سنج سی ثانیه رو نشون میداد.

بکهیون بلندتر طوری که به نظر برسه داره داد میزنه گفت: آقای مترجم؟ آقای مترجم کجایید؟ هی شما صداش نکنید من میخوام خودم صداش کنم... مترجمم قراره فقط حرف‌های من رو ترجمه کنه نه شما.

با ضربه‌ی دیگه‌ای که روی شونه‌ش خورد به سمت استیج رفت، قبل از رسیدن به پله‌ها میکروفون نقره‌ای رنگی رو از دست یکی از عوامل گرفت و گوشی رو توی گوشش جا انداخت و چند لحظه بعد با چند قدم بلند روی صحنه قرار گرفت و صدای تشویق‌ها اینبار حتی بیشتر شد.

Stars ☆🌠 [Chanbaek]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang