5

1.5K 622 239
                                    

ـyou turn me onـ

-این چیه؟

جونگین که وسط بکهیون و چانیول با چشم‌های گرد به متن روی صفحه‌ی تبلت نگاه میکرد گردنش رو بالا گرفت و از منیجر پرسید: اسم فن‌فیکشنه؟

منیجر پوزخند زد، بکهیون پاش رو روی پاش انداخته بود و به عکس‌هایی که از فنمیتینگ امروز گرفته شده بود و توی پست دیده میشد نگاه انداخت. چانیول ولی تبلت رو برداشت و عکس‌ها رو ورق زد. منیجر هیونگ داشت آتیش میگرفت: بکهیون این‌ها همه‌ش به ضرر خودته، این‌ها همه‌ش تو رو از صحنه کم کم محو میکنه. کم کم کنارت میذارن چون میترسن برای روی صحنه بودن خطرناک باشی و حتی اگر این اتفاق نیفته، تجربه‌ای که بعد از نه سال کار به زور براتون پیش اومده بود رو طوری پیش بردین که دیگه رخ نده! میشه یه خرده مراعات کنی؟ چانیول رو زودتر برمیگردونم بهتره دیگه اصلا تو یه اتاق با شما نباشه.

بکهیون با قیافه‌ای که مشخص بود کوچکترین اهمیتی نمیده گفت: چرا کمپانی باید به شیطنت یه سری فن اهمیت بده؟ من روی صورت چانیول فقط دایره کشیدم، متن انجیل هم میکشیدم هر چیزی دلشون میخواست رو از بین حرکات انگشتم پیدا میکردن... چرا دارید به توهم فن‌ها اهمیت میدین؟ وقتی این خیال‌پردازی‌ها خاصیتشونه.

مدیربرنامه هر لحظه قرمزتر میشد و حتی بکهیون هم احساس میکرد این مسئله داره کمی جدی گرفته میشه. مستاصل نگاهش رو بین دو مرد دیگه‌ای که کنارش نشسته بودن چرخوند که با دیدن قیافه‌ی رنگ پریده‌شون احساس کرد باید به یه چیزی اهمیت بده.

جونگین نگاهش رو از تبلت دست چانیول گرفت و به سمت بکهیون برگشت: هیونگ مطمئنی همچین چیزی ننوشتی؟ اینجا ویدیوش هم هست و حتی من هم میتونم تشخیص بدم چی نوشتی!

**

تند تند تایپ میکرد و به دوست آلمانیش که پشت سرش عکس‌های خام رو به سیستم منتقل میکرد نگاهی انداخت. میخواست عکس‌هایی که از لمس صورت چانیول توسط انگشت‌های بکهیون گرفته بودن رو کنار همدیگه ادیت کنه و با رسم خطوط پررنگ قرمز، حروفی که بکهیون روی صورت چانیول نوشته بود رو به همه نشون بده و به پستی که میخواست توش این حقیقت رو آشکار کنه اضافه کنه.

همینه، بکهیون بالاخره یه جا سوتی داد. خوبه خودش میتونست این حدس رو بزنه.

دختر اروپایی که متن پست رو آماده میکرد بلند پرسید: حالا این جمله به کره‌ای چی میشه؟

دختر کره‌ای پشت سرش هم بدون هیچ مکثی گفت: 넌 날 들뜨게 만들어

با توجه به اینکه عملا هیچی از زبون کره‌ای بارش نبود شونه بالا انداخت و گفت: تایپش کن برام بفرست که بالای عکس‌ها بنویسمش.

Stars ☆🌠 [Chanbaek]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora