هر چهار نفر توی ماشین بنفش رنگ، کوچیک و ارزون رن نشسته بودن و میلا بدون اینکه چیزی از هیجانش رو مخفی کنه به سمت دو ستارهای که روی صندلی عقب نشسته بودن برگشته بود و با چشمهایی که نور ازشون به بیرون ساتع میشد نگاهشون میکرد. باورش نمیشد از نزدیک انقدر زیبا باشن و از نزدیک انقدر بیشتر حتی به هم بیان. آه خدایا همه باید این زیبایی رو میدیدن... این بیانصافیه.
رن براشون توضیح داده بود که فنها یه شبکهی اطلاعاتی دارن و از اون طریق اطلاعات برنامهها، مکانهایی که حضور دارن و قراره توش حضور داشته باشن و خیلی چیزهای دیگه رو به اشتراک و فروش میذارن که خب این واقعا قابل حدس بود. هرچند قسمت خطرناک ماجرا مربوط میشد به چترومهای محافظت شدهای که توش علاوه بر اطلاعات، یه چیزهای دیگه هم فروخته میشد. مهمترینش وسایلی بود که از خوابگاه، هتل یا اتاق استراحت هر سلبریتی برداشته میشد و خطرناکترینش چیزهایی بود که در حقیقت به سرقت میرفت. مثل گوشی بکهیون.
و بکهیون متوجه شده بود احساس بدی که به خاطر خندهی سارقین به وجودش افتاده بود بیدلیل نبود و اونها واقعا برنامهریزی کرده بودن تا بهش آسیب بزنن.
-میتونی ازشون بپرسی گوشی بازه یا نه؟رن به سمت عقب برگشت: قفل باشه یا نه فرقی به حالشون نداره، یا یه فن مایهدار میخره که فقط بذارتش تو کمدش یا یه نفر که واقعا بخواد از اطلاعات زندگیتون سر در بیاره که اونطوری خود شرکت اپل هم از میزان سست بودن سد امنیتیش در برابرشون شرمنده میشه.
بکهیون نفسش رو عصبی بیرون فرستاد و رن نگاهش رو ازش گرفت و به چهرهی چانیول که کمی معذب توی صندلی نشسته بود داد: مشکلی پیش اومده؟
چانیول نگاهش رو از دستهاش گرفت و به راننده و دختری که خودش رو رن معرفی کرده بود نگاه کرد: نه... یعنی... آره... ماشینتون یه خرده کوچیکه میشه از دوستت بخوای صندلی رو ببره جلو؟رن نگاهش رو به پاهای بلند چانیول که تا توی شکمش جمع شده بود داد و بعد به سمت میلا که اون هم پاهای بلندی داشت، چرخید: تو چرا انقدر قدت بلنده؟
میلا که یه دختر اروپایی قد بلند بود گیج نگاهش رو از بکهیون گرفت و به سمت رن برگشت: بله؟ده دقیقه بعد رن و بکهیون روی صندلیهای عقب نشسته بودن و چانیول رانندگی میکرد، بکهیون دستهاش رو توی سینهش جمع کرد و رن که نمیدونست دقیقا به چه دلیلی انقدر معذبه پاهاش رو بیشتر به هم چسبوند.
میلا که توی مکبوک روی پاش تند و تند چیزی رو تایپ میکرد، با به دست آوردن اطلاعات جدید متوقف شد و به سمت رن برگشت: اینجا نوشته مزایده حضوری انجام میشه، آخر شب، تا آخر شب اگر صبر کنیم افراد بیشتری ازش خبر دار میشن و گیر آوردنش سخت میشه، باید یه جور دیگه به دستش بیاریم که البته فکر نمیکنم مسالمت آمیز بشه انجامش داد، نکتهی بعدی اینه که گروهی که گوشی رو دزدیدن واقعا کارشون درسته. یادته پارسال میخواستن جونگین رو از دم مهدکودک خواهرزادهش بدزدن؟ همونان.
ESTÁS LEYENDO
Stars ☆🌠 [Chanbaek]
Fanfic[کامل شده] کتاب دوم از ششگانهی 'بکهیون' FICTION : stars - ستارهها COUPLE : چانبک 🌠 GENRE : درام، فلاف AUTHOR : #صفید EDITOR : ترنم NC+15 داستان: سسانگ فن به فنهای گستاخی میگن که پاشون رو از حدشون فراتر میذارن و با دخالت مستقیم تو زندگی...