10

1.2K 562 260
                                    

بکهیون متعجب دستش رو به چونه‌ش کشید: یعنی فقط در برابر اینکه بدونه مکان احتمالی جونگین کجاست حاضره گوشی رو بهمون پس بده؟

رن سرش رو به دو طرف تکون داد: نه به خاطر همین باید توی کازینو هم رو ببینیم و مطمئن شه جونگین اونجاست.

جونگین که نمیفهمید دقیقا چی شده با بهت پرسید: بعد الان واقعا من یه فن دارم که یه باند دزدی اجیر کرده؟ واااااو... نه واقعا واااااو.

چانیول ولی همونطور که عقب رو نگاه میکرد تا دنده عقب وارد جایگاه پارکینگ بشه پرسید: بعد تضمین اینکه گوشی رو بهمون پس بده چیه؟

رن شونه بالا انداخت: تضمین خاصی در کار نیست، ولی میدونه که من میتونم گزارشش رو بدم به پلیس و خب میدونید اینجاها یه خرده وجدان کاری هم دخیله، وقتی آمار بایسش رو بهش دادم اون هم در پاسخ گوشی بایسم رو به من میده.

بکهیون پوزخند زد و به سردر بزرگ و درخشان ولی عتیقه‌ی کازینوی درجه‌ی چهاری که رن بهشون پیشنهاد داده بود نگاه کرد، زیر لب زمزمه کرد: وجدان کاری.

هرچند رن صداش رو شنید و ناخودآگاه شرمنده گردنش رو پایین انداخت، انتظار داشت اگر بکهیون بفهمه که بایسشه بهش محبت بیشتری نشون بده، انگار فراموش کرده بود که درسته چانیول و بکهیون اصلا به روشون نیاوردن ولی به هرحال اون دو نفر هم ساسنگ بودن.

جونگین که هنوز تو هیجان وجود همچین سیستمی بود روی بکهیون دولا شد و از پنجره به بیرون نگاه کرد: یعنی داری میگی من میتونم با یه اکانت فیک وارد این محیط‌ها بشم و اطلاعات خودم رو به همچین قیمت‌هایی بفروشم؟ واو چرا تا الان به خودم سختی میدادم و روزی 10 ساعت تمرین میکردم؟

رن ناخودآگاه شونه بالا انداخت و زمزمه‌وار جواب داد: اگر به خودت سختی نمیدادی که اطلاعاتت همچین ارزشی پیدا نمیکرد جونگین‌شی.

جونگین یک ابروش رو بالا داد و گردنش رو به سمت دختر برگردوند و پرسید: عو؟

رن چند ثانیه‌ای توی نگاه جونگین خیره موند و با احساس خجالتی که به خاطر راحت حرف زدن باهاش بهش دست داد در رو دستپاچه باز کرد و از ماشین پیاده شد. میلا بدون اینکه مک‌بوکش رو ببنده پیاده شد و جلوتر به سمت کازینو رفت و بعد از اون دو، سه ستاره هم به ترتیب پیاده شدن. رن به سمتی که ورودی سنگفرش کازینوی خلوت رو مشخص میکرد اشاره کرد: از اینطرف.

چانیول خودش رو به بکهیون نزدیک کرد و دستش رو به بازوش کشید. رن نگاهش رو معذب از دو ستاره گرفت و ناخودآگاه سیلی سبکی توی صورت خودش زد. باید حواسش رو جمع میکرد.

-من... تا حالا کازینو نرفتم.

رن با شنیدن صدای جونگین متوقف شد و میلا که جلوتر رفته بود و روی پله‌ها نشسته بود و چیزی تایپ میکرد بدون اینکه حرکت انگشت‌هاش رو روی کیبورد متوقف کنه گردنش رو بالا آورد و بهت زده به مرد قدبلند روبروشون نگاه کرد.

Stars ☆🌠 [Chanbaek]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora