7

1.2K 581 168
                                    

-تو دیگه کی هستی؟

-من؟ عام... من؟ یه توریست کره‌ای.

دختر که میدونست پارک چانیول همین الان هم فهمیده که اون یه ژاپنیه و فقط کره‌ای رو مسلط حرف میزنه، بیخیال گفت و شونه بالا انداخت، بکهیون که ناخودآگاه به خاطر اخطار دختر از چانیول فاصله گرفته بود حالا از جاش بلند شد و با اخم پرسید: خودت چی؟ عکس گرفتی؟

دختر چند لحظه‌ای به بکهیون نگاه کرد، چند بار پلک زد و پرسید: از چی باید عکس بگیرم؟

چانیول هم سرپا شده بود، به جای بکهیون جواب داد: از ما.

دختر چشم‌هاش رو گرد کرد: چرا باید ازتون عکس بگیرم آخه؟ من حتی شما رو نمیشناسم.

با صدای ضعیف‌تری جمله‌ش رو کامل کرد و گردنش رو چرخوند تا مطمئن شه ساسنگی که معلوم نبود به چه طریقی به اینجا راهنمایی شده متوجه چانیول و بکهیون این سمت خیابون نشده باشه. هرچند چانیول متوجه حرکت گردن دختر شد و با حرکتی که به خودش داد توی مسیر نگاه دختر غریبه قرار گرفت: ولی من اینطور فکر نمیکنم‌ها...

دختر صحبت‌های قبلیشون رو فراموش کرده بود: ها؟

بکهیون جواب داد: که ما رو نمیشناسی.

دختر جوون اینبار تند جواب داد و دستش رو برای نشون دادن بی‌اهمیت بودن موضوع توی هوا تکون داد: نه بابا، دروغم چی بود...

و بلافاصله با احساس سوز سرما به خودش لرزید و برگشت تا موقعیت بقیه‌ی خیابون رو بررسی کنه. بکهیون دستش رو آروم بالا آورد و به پلیور دختر اشاره کرد: روی لباست نوشته وی‌آر وان.

چشم‌های دختر به خاطر حواس‌پرتیش گرد شد و حرکات جزئی‌ای که برای گرم کردن خودش و پیدا کردن مورد مشکوک میکرد رو متوقف کرد، شاید حتی برای لحظات کوتاهی به یه مجسمه تبدیل شد: ها؟ شعار قشنگیه نه؟ برای مبارزه با نژادپرستیه...

چانیول اینبار حرف بکهیون رو ادامه داد: زیرش هم علامت اکسو هست.

دختر عصبی خندید: اکسو کیه... هاها... شوخی نکنید...

و برگشت تا بره هرچند بکهیون با دو قدم بلند خودش رو بهش رسوند و بازوش رو گرفت: مطمئن باشم عکس نگرفتی؟

دختر به سمت بکهیون برگشت: عکسم کجا بود، من حتی گوشیم همراهم نیست. بعدش هم من رسما نجاتتون دادم.

و به خودش اشاره کرد که مشخص بود حتی لباس مناسبی برای این هوا نپوشیده. هرچند امیدوار بود آگاهی از وجود عکاس حرفه‌ای دیگه‌ای که توی دو نقطه‌ی دیگه‌ی خیابون با بهترین دوربین‌ها و بهترین لنزها در حال شکار این دو مرد بود، به یه اضطراب تبدیل نشه و صداش رو به لرزه در نیاره. به زودی مشخص میشد که آیا نجاتی در کار بوده یا نه.

به نظر میرسید بکهیون باورش کرده، چانیول هم همین‌طور، به بکهیون اشاره کرد تا عقب برگرده. دختر با احساس جدا شدن دست بکهیون از بازوش که از همون نقطه حرارت ناشناخته‌ای به دستش هدیه داده بود لب پایینش رو توی دهنش کشید و شروع به کندن پوستش با دندون کرد.

Stars ☆🌠 [Chanbaek]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora