*part : 6*
در همون لحظه که اون چهار نفر برای گشت و گزار به بیرون از قصر میرفتن
لوهان به همراه خدمه ی پشت سرش دنبال کیونگسو و بکهیون دوستای قدیمیش میگشت
تنها کسایی که مثل چشم هاش بهشون اعتماد داشت و مثل برادر نداشتش بودن
باید باهاشون حرف میزد باید درمورد اتفاقای اخیر و حرف هایی که شنیده بود بهشون میگفت
خسته از این همه راه رفتن و پرس و جو ایستاد و مثل بچه ها پاهاش رو روی زمین کوبید*آیییش ، این دوتا احمق کجا رفتن هوف هرموقع که میخوام نیستن که*
لوهان همیشه به اون دوتا غبطه میخورد چون هرجایی دلشون میخواست میرفتن
هرکاری دوست داشتن انجام میدادن
کسیم کاری به کارشون نداشت کلافه شده بود برگشت و سمت سهون گفت*هی...میگم.. امم.. بیا بریم بیرون از قصر بچرخیم چطوره؟
ببین، نمیخوام فرار کنم و این دفعه بهت اطلاع دادم*بعد با لبخندی دندون نما به سهون زل زد
*خیر سرورم اجازه ی همچین کاری رو ندارم*
*خب من دارم بهت این اجازه رو میدم دیگ میگم بیا بریم باهم *
*شاهزاده شما همچین اجازه ای ندارید که به من اجازه بدید *
لوهان کم مونده بود موهاش رو بکنه به خاطر اون ملکه ی عفریته
حتی توانایی دستور دادن به یه خدمتکارم نداشت*درضمن سرورم من به جز وظیفه ی مراقبت ازتون وظیفه ی آموزش مهارت های رزمی هم دارم
بهتره هرچه زودتر کارمون رو شروع کنیم*لوهان که اصلا دلش نمیخواست و از مبارزه خوشش نمیومد به ناچار سرش رو تکون داد
و قبول کرد به هرحال بهتر از بیکاری بود بعد تعویض لباس هاش توی رختکن
کنار محل تمرین به وسط زمین رفت و روبه روی سهون ایستاد*خب اولین چیزی که باید یاد بگیرید اینه که تمرکز داشته باشید و آرامش
امروز از شمشیر یا همچین چیزی استفاده نمیکنیم قبلش شما باید یکسری توانایی های جسمی و ذهنی
رو کسب کنید امروز روی مهارت های ذهنیتون کار میکنم و از فردا از ملکه و امپراطور اجازه میگیرم
که برای کسب مهارت های جسمی شمارو به کوه های اطراف ببرم و اونجا بهتون آموزش بدم*لوهان به خاطر اینکه از فردا میتونست از قصر خارج بشه بسیار ذوق زده بود با لبخند سرش رو تکون داد
ابتدا یکسری حرکات کششی انجام دادن و دوتاییشون روی زمین به حالت چهار زانو نشستن*چشم هاتون رو ببندید و دست هاتون رو روی پاتون بگذارید باید انقدر پیشرفت کنید و متمرکز بشید
که بتونید بدون خستگی یا حرکت اضافه این کار رو یک ساعت تمام انجام بدید*لوهان با اینکه شخصیت آرومی داشت ولی هرگز بیشتر از چند دقیقه یک جا بند نمیشد
و خودش رو با کار های مختلف مشغول میکرد یا سر خدمتکار ها غر میزد
DU LIEST GERADE
Secure Hugs
Historische Romane🎥 ⃟⃘݊𓎂𝙑𝙞blueteddy💙🐻 ┊اسم : آغوش امن🌸࿐ ┊کاپل : هونهان/چانبک💔/کایسو/نامشخص؟💘 ┊ژانر : تاریخی/غمگین/اسمات •💠• ┊وضعیت : فعلا آپ نمیشه🚫 ┊Name : Secure_Hugs 🌸࿐ ┊Couple : hunhan/chanbaek💔/ kaisoo/secret?💘 ┊Genre : historical/Angst/smut/ •💠• �...