عاخ من بعد ماه هااااا با یه پارت طولانی اومدم..متاسفم به خاطر این غیبت طولانی...تبلتم که توش فیک رو مینوشتم فلش شد و همه ی نوشته هام پریده بود این همه پارتی که براش زحمت کشیده بودم..یه مدت به خاطر این موضوع افسرده بودم و یه مدت هم به خاطر کنکور و این شرایطش نمیتونستم دست به قلم بشم..هوف خیلی کار سختی دوباره این همه چیزی که نوشتی رو بنویسی و منم تا پارتام آماده نمیشد دلم نمیخواست آپ کنم... اگه یادتون نمیاد تو پارتای قبلی چیشد..تا من پارتای بعدی رو آپ میکنم برید دوبارا بخونید و اگه ووت و نظر ندادید هم به اونا رسیدگی کنید هم داستان رو تا اینجا یه مروری کنید...قول میدم دوباره اینجوری غیب نشم...خیلی نمیخوام حرف بزنم امید وارم از این پارت لذت ببرید نظر فراموش نشه بعد این همه وقت اومدم😭💙💙💙
⚀⚁⚂⚃⚄⚅⚀⚁⚂⚃⚄⚅⚀⚁⚂⚃⚄⚅
*چند ساعت قبل قصر نیلوفر آبی*
ملکه قاشقش رو کنار لیوانی زد برای اینکه سالن ساکت بشه و توجه بقیه رو به خودش جلب کنه
سپس سمت بانو یونا کرد تا ایشون هم کمی صحبت کنن
بانو یونا بلند شد و مثل همیشه با لحن آروم و زیباشون گفت*خب امید وارم تا اینجای جشن بهتون خوش گذشته باشه ممنون از اینکه تا اینجا اومدید و دعوت مارو پذیرفتید و متاسفم از اینکه ولیعهد عزیزمون نتونستن توی این جشن شرکت کنن*
ملکه با صدای رسایی گفت
*خب ..حالا نامزد مد نظر ولیعهد رو بهتون معرفی میکنم*
همه ی دخترای داخل سالن نفسشون توی سینشون حبس شده بود
معلومه همشون دوست داشتن که ملکه ی بعدی کشور و همسر ولیعهد زیبا باشن
ملکه بلند شد و با صدایی بلند گفت*بانو پارک رایا*
رایا شوکه به ملکه نگاه کرد اصلا فکرش رو نمیکرد که انتخاب بشه
درسته که خانواده ی محترم و ثروتمندی داشت اما خانوادش توی کشورش مقام خاصی نداشتن*از همگی ممنونیم که تا اینجا اومدید به جز بانو رایا همتون میتونید به اقامتگاهتون برگردید*
دخترای دیگ پَکَر از سالن یکی یکی بیرون رفتن
رایا بلند شد و جلوی جایگاه ملکه رفت و بهش ادای احترام کرد*ملکه سلامت باشن*
ملکه سری تکون داد و سپس سمت بانوی دوم چرخید و بهش ادای احترام کرد
*بانو ی دوم سلامت باشن*
بانو یونا لبخند گرمی به اون دختر زد
*امید وارم واقعا برازنده ی جایگاه ملکه ی این کشور باشی
این انتخاب ولیعهده و من و بانو یونا هم امشب حرف ایشون رو تایید کردیم
پس بهتره همین امشب به قصر امپراطور بریم و تورو بهشون معرفی کنیم تا ایشون هم تاییدت کنن*
YOU ARE READING
Secure Hugs
Historical Fiction🎥 ⃟⃘݊𓎂𝙑𝙞blueteddy💙🐻 ┊اسم : آغوش امن🌸࿐ ┊کاپل : هونهان/چانبک💔/کایسو/نامشخص؟💘 ┊ژانر : تاریخی/غمگین/اسمات •💠• ┊وضعیت : فعلا آپ نمیشه🚫 ┊Name : Secure_Hugs 🌸࿐ ┊Couple : hunhan/chanbaek💔/ kaisoo/secret?💘 ┊Genre : historical/Angst/smut/ •💠• �...