*اقامتگاه ملکه*
سهون وقتی که لوهان به خواب رفت مثل روز قبل به اقامتگاه ملکه رفت و گزارش کل روز رو مو به مو بهشون داد
*که اینطور تو ازم میخوای که بهت اجازه بدم اون رو برای تمرین به بیرون از قصر ببری؟*
*بله سرورم ، ایشون باید آمادگی جسمانی کسب کنن وکوهنوردی به نظر من تمرین مناسبیه*
ملکه دستی به چونش کشید و با خودش فکر کرد که بد نمیشه اگه هرچی بیشتر اون شاهزاده ی ناز پرورده رو اذیت کنه
ولی نمیتونست این ریسک رو هم بکنه که بلایی سرش بیاد قبل از اینکه پسرش ولیعهد بشه
تو دردسر بدی میوفتاد*خیله خب مشکلی نیست...ولی علاوه بر خودت دوتا از دوستاش هم برای محافظت ازش همراهت میان
پسرای وزیر بیون *سپس کشوی میزش رو بیرون کشید و کاغذی از توش در آورد و با قلم پر روش یادداشتی برای وزیر بیون نوشت
*فردا خودت شخصا میری و این نامه رو به وزیر بیون میدی و پسراش رو تا اقامتگاه شاهزاده همراهی میکنی*
سهون جلو رفت و با احتیاط و احترام نامه رو از ملکه گرفت
*چشم بانوی من*
*سهون هیچ حد و مرزی برات در مقابل ولیعهد وجود نداره من اختیار تام بهت میدم نباید تو تمرین ها خیلی بهش آسون بگیری وگرنه خودت تنبیه میشی دلم میخواد هروقت که از تمرین برمیگرده یه جاش رو زخمی ببینم*
بعد قهقهه ای سر داد
سهون از این تضاد عجیب ملکه در تعجب بود از یه طرف دونفر دیگه رو برای محافظت ازش میفرسته از یه طرف دیگ دلش میخواد بهش سخت بگیره و زخمیش کنه*بله سرورم*
ملکه همونطور که به نقشه های پلیدش فکر میکرد جمله ی بعدیش رو با پوزخندی گفت
*راستی باهاش راحت باش تا میتونی بهش نزدیک شو و اعتمادش رو جلب کن من بهت این اجازه رو میدم*
سهون ادای احترامی کرد و با اشاره ی دست ملکه از اتاق خارج شد
کلافه بود خیلی حس عجیبی به اون زن داشت
نمیفهمید برای چی باید اون کارارو بکنه همه چیز درمورد لوهان و افراد مرتبط باهاش عجیب بود
انگار اون پسر جادویی توی خودش داشت که سهون نتونه مثل سابق رفتار کنه********
*اقامتگاه وزیر بیون*وزیر بیون مثل همیشه و بر خلاف پسر های تنبلش صبح زود بیدار بود و توی حیاط کوچیک خونش مشغول مرتب کردن برگ های خشکی بود که روی زمین ریخته شده بودن و هرچه خدمتکار پیر خونش اصرار میکرد نمیزاشت اون این کار رو بکنه شخصیت آروم و مهربونی داشت پسرش بکهیون هم درست مثل خودش بود وزیر بیون هم توی خونه هم توی دربار بین تمام افراد محبوب بود و وزیر مورد اعتماد پادشاه بود با اینکه مقاوم بلند مرتبه ای داشت ولی فروتنی خودش رو همچنان حفظ کرده بود
YOU ARE READING
Secure Hugs
Historical Fiction🎥 ⃟⃘݊𓎂𝙑𝙞blueteddy💙🐻 ┊اسم : آغوش امن🌸࿐ ┊کاپل : هونهان/چانبک💔/کایسو/نامشخص؟💘 ┊ژانر : تاریخی/غمگین/اسمات •💠• ┊وضعیت : فعلا آپ نمیشه🚫 ┊Name : Secure_Hugs 🌸࿐ ┊Couple : hunhan/chanbaek💔/ kaisoo/secret?💘 ┊Genre : historical/Angst/smut/ •💠• �...