🎴PART : 11🎴

51 14 9
                                    

صبح روز بعد لوهان توی اتاقش موند و استراحت کرد و به خاطر درد مچ پاش به تمرین نرفت
طبیب قصر اومد و پای لوهان رو معاینه کرد

*سرورم..امم مشکل خاص..ی به وجود نیومده فقط مممچ پاتون پیچ خورده... با کِرمی که بهش زدم بستمش تا چند روز زیاد روی ...پاتون فعالیت نکنید... چون ممکنه بدتر بشه
کبودی های.. دور مچ دستتون هم بعد چند روز... از بین میره نیازی به نگرانی نیست*

طبیب بیچاره زیر نگاه های سنگین سهون به لکنت افتاده بود

*باش طبیب میتونی بری*

تا از در خارج بشه سهون با اخم و نگاهش دنبالش میکرد
بعد که طبیب بیرون رفت پشت سرش سریع بکهیون با سر و صدایی وارد شد

*لوهااان..هانا خوبی؟چیزی شده؟*

لوهان لبخند گرمی به بکهیون زد و دستاش رو براش باز کرد و بکهیون سریع پرید بغلش

*نه بکهیونا خوبم..فقط نباید چند روزی روی پام راه برم...ولی دلم میخواد
برم حموم دیروز از بس خسته بودم خوابم برد سریع*

بکهیون با صدای بلندش داد زد

*لیکوووووو*

لیکو بیچاره حراصون اومد داخل

*بب..ببله جناب بیون*

*حموم رو برای ولیعهد آماده کن سریع*

*چ..چشم*

*هانا بیا من کمکت میکنم بری*

*راستی ..کیونگ کجاست؟*

بکهیون ناراحت سرش رو انداخت پایین و با انگشتاش بازی کرد

*اوممم..از دیروز تاحالا باهام حرف نزده..یعنی اصلا از اتاقش بیرون نیومد..الکی میگفت داره کتاب میخونه*

*اشکال نداره بکهیونی تقصیر تو نیست...اون نگرانته که ملکه مشکلی برای تو به وجود نیاره
بعدا خودم باهاش حرف میزنم نگران چیزی نباش*

بکهیون لبخند کوچیکی زد و سرش رو تکون داد خواست به لوهان کمک کنه و
ردای روییش رو در بیاره که سهون مچ دست بکهیون رو تو هوا گرفت و نزاشت بدن لوهان رولمس کنه

*یااا...سهون چیکار میکنی...میخوام کمکش کنم*

*سهون مشکلی نیست میتونی بری بیرون*

سهون نگاه مرددی به لوهان انداخت و بکهیون با پوزخند گفت

*چیه؟...نکنه انتظار داری بزارم تو اینکارو بکنی؟چی فکر کردی که حق داری به بدنش دست بزنی؟
دقیقا بگو کی هستی؟؟*

بکهیون که میخواست عصبانیتش از دست ملکه و کیونگسو رو
سر یکی خالی کنه دیوار کوتاه تری از سهون پیدا نکرده بود
و با غضب سر موضوع الکی داشت سهون رو باز خواست میکرد
سهون که جا خورده بود از برخورد بکهیون دستش رو از دور مچش شل کرد و با لحن سرد و خشکی گفت

Secure HugsOù les histoires vivent. Découvrez maintenant