به گوشهاش شک کرد
این صدای آشنا صدای هرمن نبود؟
با دیدن چهره ی شوکه تهیونگ شکش به یقین تبدیل شد.
-بهش بگو هرمن اومده.
تهیونگ با شنیدن این حرف جلو رفت و جنی رو کنار زد
-هرمن؟
پسر لبخندی زد و جلوتر رفت تا دوست قدیمیش رو به آغوش بکشه.
تهیونگ شکه بدون حرکت ایستاده بود.
-توقع داشتم از دیدن دوست مردت خوشحال شی
-باورم نمیشه.... فکر میکردم مردی
هرمن لبخندی زد و گفت
-نمیخوای دعوتم کنی داخل؟
هر چهار نفر روی مبل نشسته بودن و خواب از سر همه پریده بود.
-این مدت کجا بودی؟
هرمن لیوان آبی که جلوش بود رو برداشت و نوشید.
-وقتی گرفتنم شایعه پخش کردن که مردم تا شما دنبالم نگردید. یه مدت توی یه اتاق خالی نگهم داشتن و مجبورم کردن خون بنوشم .
بعد به جونگکوک نگاه کرد و گفت
-شنیدم همین بلا سر توام اومده
جونگکوک سر تکون داد .
-به لطف جنی کلی کیسه خون تو یخچال هست .
هرمن اهی کشید و گفت
-ولی اطلاعات مختلف دارم که باید بهتون بگم ولی اول از همه باید صبر کنیم بقیه بیان
-بقیه؟
-تونستم با جی یونگ ارتباط برقرار کنم. بهشون گفتم بیان اینجا . اول باید بدونن قراره با چی رو به رو شن.
کمی بعد جنی و جونگکوک رفتن بخوابن و دوستای قدیمی چند ساعتی رو صرف حرف زدن کردن.
۳ روز بعد
بالاخره همه دور هم جمع بودن
هرمن گلوش رو صاف کرد
-وقتی بردنم مجبورم کردن به خوردن خون. همه چیز برای اونا خوب بود و در ازای خون مجبور بودیم براشون کار کنیم تا وقتی که پسر جوونی که چند سالی هست از هالوز خارج شده سر و کلش پیدا شد .
-کی بود؟
-ریون صداش میکردن . یه محلول درست کرده بود که مثل خون عمل میکنه. باعث شد خیلی از ومپایرسها دیگه به مرد ناشناس وفادار نمونن.
-این پسره که میگی الان کجاست؟
-نمیدونم . از ترس جونش فرار کرده ، با پیدا کردنش خیلی به ومپایرسها کمک میشه ، حتی به خودمون.
-اون مرد چی؟ رییسشون، دیدیش؟
-هیچکس ندیدتش حتی توماس . فقط یه نفر که نزدیک ترین همراهشه.
YOU ARE READING
vampires shift
Horrorجونگکوک برای یه ماموریت به یه شهر مرموز میره و تازه میفهمه حرفایی که درمورد اونجا شنیده شایعه نیست خلاصه*~~~ -خودتو با اینکه تهیونگ عاشقته گول نزن -احساس گناه چیز بدیه -عشق؟ توی لغت نامه کیم تهیونگ تعریف نشده. -مامانتو خیلی دوس داشتی مگه نه؟ #vko...