Part 5

126 30 37
                                    

*این فیک با کسب اجازه نویسنده اصلی، بازگردانی شده*

----------------------------------------------------------

جونگوو تصمیم گرفته بود که به هر حال ریسک کنه و با سو جانی به کتابخونه بره و الان یک ساعت نیم بود که سو جانی براش فیزیک توضیح میداد و بعد از تموم شدن هر بحث تو چشمای جونگوو خیره میشد و میخندید؛ جونگوو هم با یه نگاه خوفناک ازش پذیرایی میکرد و هر باری موهایی که ریخته بود روی پیشونیش رو فوت میکرد.
- تموم نشد ؟
جونگوو بی حوصله پرسید.
-چی؟؟ نه خوب این مبحثش گستردست ، هروقت خسته شدی بهم بگو.
- خسته شدم.
نیش جانی سه برابر قبل با دیدن حالت خوابالوی جونگوو باز شد و جونگوو بازم به این فکر فرو رفت که کجای این جمله اینهمه خنده و ذوق داشت ؟!
- خوب تو بشین من الان میام.
چان سریع از جاش بلند شد و از کتابخونه بیرون رفت ، جونگوو گوشیش رو درآورد و برای تیونگ پیام داد.
" بهتری ؟"
و ارسال کرد ...
در کسری از ثانیه جانی با یه سینی که توش دوتا دونات و کاپ قهوه و شکلات بود وارد شد
- این کارا چیه؟
- خسته شدی خب ، برات قهوه آوردم با دونات که هم خوابت نگیره هم گرسنه نباشی.
- ولی جانی ...
جانی یه تیکه دوناتو کند و تو دهن جونگوو چپوند..
- زود بخور کار داریم
جونگوو داشت تندتند میجوید تا خفه نشه ، جانی چند تا شاخه گل بنفش جلوی بینیش گرفت.
- ببین چه خوشبوعه.
- آره خیلی :|
یه شاخه ش رو برداشت و میون موهای خرمایی جونگوو جا داد.
-وایییی چه ناز شدی!
بی اختیار جونگوو رو محکم بغل کرد ، جونگوو که سعی کرد عادی باشه گفت
-اهممم سعی کن فاصلتو با من رعایت کنی وگرنه دیگه نمیام کتابخونه.

با پیام تیونگ حرفش قطع شد
" من خوبم تو زنگ بزن جهیون ... دیشب وضعش خیلی خراب بود مست و پاتیل رسوندمش خونشون ، میترسم بهش زنگ بزنم"
- جانی برای امروز کافیه من کار دارم ...
- جهیون مست کرده؟
از حرف جانی معلوم شد که پیام تیونگو خونده و جونگوو منفجر شد.
-بیشرف ِ بی حیایِ لنگ دراز.
با هر کلمه یکی میزد پس گردن جانی.
- ببخشید ببخشید چشمم خورد بش ، نزن بابا.
جانی هی لبه پیراهن جونگوو رو میکشید که بس کنه.
- بار دومته به حریم شخصی من تجاوز میکنیا ... یه بلایی سرت میارمااا.
گل توی موهاشو پرت کرد تو صورت جانی و از کتابخونه بیرون رفت توی راه شروع کرد با خودش حرف زدن : این زندگی تخمی چیه که من دارم عاخه ؟ ملت رفیق دارن ما هم رفیق داریم ... روز جمعه که از دست مدرسه کوفتی راحتن  میرن بیرون یه هوایی با هم بخورند و یچیزی کوفت کنند اونوقت این جهیون خدای دردسره ، تیونگ بیچاره رو آزار میده تازههههه اینا همش به کنار ، اون سو جانی دلقک لعنتی رو کجای دلم بزارم ، وااااییی چقدر ناز شدی !!!
ادای جانیو در آورد و باعث شد چند نفری بهش نگاه کنن.

" کدوم قبرستونی هستی جانگ جهیون ؟ "
پیام رو برای جهیون ارسال کرد و بلافاصله جهیون جواب داد
" سر قبر تو ام نشستم بیادت جق میزنم "
با جواب جهیون فهمید که عقلش سر جاشه ... اون همون جهیونیِ همیشگی بود
" جلو مردم نزن همه میفهمن چقد عوضی ای ... پاشو بیا پارک دم کوچتون اونجا میبینمت .... "
شلوار راحتیش رو عوض کرد و از پله ها پایین اومد.
- کجا به سلامتی شازده ؟ باز میرید مست کنید که پسر کمپانی رقیبم بیارتتون خونه ؟
پدر جهیون با لحن تمسخر آمیزی گفت
- نه جونگوو تو پارک نشسته میخوام برم ببینمش.
- هرچی پسره از تو آدم تره نمیدونم چه گناهی کردم که تو پسرمی.
- من همینی ام که میبینی بابا ... کنار بیا باهام هروقت هم زیادی ناامید شدی ده بار به خودت لعنت بفرست که منو ساختی.
آقای جانگ که انگار تابحال در این حد قانع نشده بود هیچی نگفت و چشماش جهیون رو که از خونه بیرون رفت بدرقه کردن.
به پارک نگاهی انداخت ، به قول سو جانی ، جونگوو واقعن جوجه بود ... جهیون جرئت نمیکرد همچین کلمه ای رو جلوی خود جونگوو بگه ولی خوب حقیقت بود.
-جونگوووووووویااااا !!!
-زهرمار.
دوید سمتش و کنارش نشست.
-چی شده که یادی از دوست بیچارت کردی؟
-تیونگ پیام داد بیام حالتو بپرسم ... ازت میترسه گفت من بهش خبر بدم حالت چطوره.
- پسره لوس معلوم نیس دیشب چرا منو رسونده بود خونه.
-چون بهش زنگ زدن گفتن یه تن لش خرس گنده اینجا مثه لاشه سگ مست و پاتیل افتاده بیاید جمعش کنید ، چیکار میتونست بکنه؟ تو بگو ؟
جونگوو یه مشت فحش ردیف کرد و تحویل جهیون داد.
-هیییی اینقد با عشق و احترام با دوستت حرف نزن
امکان نداشت جونگوو اینهمه فحش بده ... پس اعصابش از یچیزی خرد بود
-اتفاقی افتاده لاو ؟
-اون سو جانی لعنتی 3 ساعت پشت سر هم فیزیک کوفتی رو توضیح میداد بهش میگم خسته شدم عین احمقا میره دونات و قهوه میاره بعدشم رفته از تو باغچه گل چیده میزاره تو موها منو ذوق میکنه، یهو عین وحشیا منو بغل کرد، بعدشم پیام تیونگو خونده میگه چرا میخوای بری چونکه جهیون مسته؟ منم تا جا داشت زدمش که دیگه غلط اضافی نکنه توله خرِ کره سگ.
جهیون با تعجب به قیافه ی بامزه ی جونگوو که از عصبانیت سرخ شده بود و یه نفس حرف میزد نگاه کرد.
-آرومممم لاوم آروم ، یه نفسی تازه کن ... میخوای برات آب بیارم؟ بعدشم توله خر کره سگ چیه دیگه ؟ موجود جدید اختراع کردی؟
جهیون بی صدا خندید
-پاشو یکم راه بریم ... میترسم زخم بستر بگیری فقط میخوری و میخوابی
جونگوو از جا بلند شد و به جهیون نگاه کرد.
-خوب باشه ... کارای اون جانی عوضی ک تقصیر من نیست که، با من درست رفتار کن.
-باشه ببخشید
تو پارک قدم میزدند و هیچ حرفی بینشون رد و بدل نمیشد ... جونگوو همیشه فکر میکرد چجوری میشه رابطه بین تیونگ و جهیون رو یکم بهتر .کنه
-جهیون من برم دستشویی الان میام
جونگوو رو به جهیون گفت و رفت
" تیونگ همین الان میای قسمت شرقی پارکی که رو به روی خونه جهیون ایناست ... جهیون میخواد ببینتت "
پیام رو برا تیونگ فرستاد و پیش جهیون برگشت ... چند دقیقه همون دور و اطراف با جهیون گشت تا اینکه تیونگو در حالی که زیر یه درخت نشسته بود و با لبخند کتاب شعر ژاپنیش رو میخوند پیدا کرد .
-ته ...

My Rude Boy • پسر گستاخ من Where stories live. Discover now