Chapter 7

296 62 12
                                    

نگاهش بین گوشی و جمع خانوادگی که مدت ها بود حسرتشو میکشید در گردش بود
صدای خنده ها هوا بود و همین کافی بود تا جی هیاک به این فکر کنه که شاید این ریسک ارزشش رو داشت

مگه همینکه پسره کوچیکش که طی همه ی این مدت خودش رو از احساساتش محروم کرده بود پ حالا داشت با روی خوش بستنی میخورد کافی نبود؟!
ارزشش رو داشت وقتی میدید همسری که از اعماق قلب عاشقشه ،چشم هاش از ستاره ی قطبی هم درخشان تر شده!

+"بابا نمیخوای اون برگه ها و گوشی رو کنار بزاری؟!"
جی هیاک سرش رو بالا گرفت و برای بار اخر به پیامک گوشیش نگاه کرد:
«از سفارشتون راضی هستید؟»

بود؟!
البته که بود!
اون لحظه اونقدر از تصمیمی که گرفته بود احساس رضایت میکرد که دیگه دلیلی برای پیش بینی اتفاقات اینده نداشت

اما گاهی اوقات پشیمونی توی شیرین ترین لحظات زندگی اتفاق میوفته
و اونوقته که از خودت میپرسی:
«این شیرینی ارزش حسرت داشت!؟»

جیمین حالا دل شکسته ترین فرد جمع محسوب میشد
اون کسی بود که چهار ساله تموم عشق یک طرفه به جئون جونگ کوک سرد و بی احساس رو تحمل کرده بود
کسی بود که بارها و بارها حقیر شده بود
اون بود که همیشه از درون بخاطر حرف های جونگ کوک می شکست اما بازم لبخند میزد تا مبادا روزی و یا زمانی جونگ کوک بخاطرش عذاب وجدان بگیره و احساس ناراحتی بکنه!

هر چی نباشه اون استاد گول زدن منطق لعنتیش بود!

و کسی که این ویژگی هارو داشت قطعا میتونست با خودش روراست باشه!
پس،آره...
جیمین به جین حسودی میکرد!
نمیدونست این حس حسادت از کجا سرچشمه میگیره اما میتونست حدس بزنه ،این حس ناخواسته و احمقانه ناشی از صدای خنده های لطیف و قشنگه کسیه که این همه مدت برای اینکه گوش هاشو پر کنه صبر کرده بود

این خنده ها قطعا برای جیمین نبود؛
اما پس چرا درست مثل احمق ها تپش قلب لعنتیش و از اون مهم تر گوشه های لبش بالا رفته بودند؟!

سردی مایع ای باعث شد از افکارش بیرون بیاد
بستنی اب شده رو سریعا روی سینی قرار داد و از جا بلند شد
وقتی تمام توجه ها بهش جلب شد،هول شده لبخندی زد و خواست چیزی بگه که تهیونگ پیش قدم شد:
-"میری؟!"

قبل از اینکه فرصتی برای جواب داشته باشه ،این دفعه جونگ کوک بود که جواب داد:
+"میره،کارای شرکت عقب افتاده"

حس اضافی بودن؟!
افتضاح بود!
چیزی ته دلش لرزید؛نه اون لرزش معروف قصه های عاشقانه ،لرزی بود که قلبش رو سنگین میکرد

حالا که دقت میکرد فضای خونه براش سنگین بود
خداخافظی سرسری کرد و با حال خراب سوار ماشینش شد
مست کنه؟!
جونگ کوک از آدمای ضعیف خوشش نمیومد،پس طرفشم نمیرفت!
-"احمقی ،یک احمق به تمام معنا پارک جیمین!"
زیر لب گفت و در اخر ضربه ای محکم روی فرمون زد

C L O N E | TaeJinKookDonde viven las historias. Descúbrelo ahora