part 5

7.5K 899 124
                                    

کوک  خیلی وقت بود که آماده شده بود، شلوار جین چسبون و پیراهن گلبهی نازکی پوشیده بود و دوتا دکمشو باز گذاشته بود و داشت مقدمه چینی میکرد به پدربزگش که آروم در حال مطالعه بود چی بگه:

-هممم بابایی میشه حرف بزنیم

کیم بزرگ خوب میدونست که وقتی نوه عزیزش بابایی صداش میزنه قطعا یه چیزی میخاد

-جانم چی میخوای! :]

- میگم که الان چند وقته من و ته نامزد کردیم اگه اجازه بدید بهتره ازدواج کنیم.

کیم بزرگ جدی شد:

-منظورت از چند وقت همین یه هفتس دیگه، کوک نمیخاد عجله کنی بهتره بیشتر باهم بگردین، نکنه تهیونگ عجله داره؟؟

-نه بابایی اون چیزی نگفته من واقعا ته رو دوست دارم اگه میشه زودتر مراسمو بگیریم.

پیرمرد لبخندی زد با خودش فکر میکرد بهترین تصمیم رو برای کوک گرفته اما اگه میدونست سرنوشت چه چیزی برای کوک رقم میزنه هیچوقت همچین کاری نمیکرد.

......

بعد از اینکه رفتن دنبال جیمین حالا چند دقیقه ای شده بود که به مهمونی رسیده بودن، جیمین اروم و قرار نداشت و سر جاش ول میخورد، کوک هم تو فکر بود و فقط تهیونگ بود که بیخیال شامپاینشو میخورد و بی توجه به نگاه کوک اطرافو دید میزد.

-هی خوشگله میای برقصیم.

کوک تو فکر بود و متوجه پسر مستی که ازش درخواست رقص کرده بود نشد، پسر چندبار صداش زد.

- با منید؟؟

-مگه غیر تو خوشگل دیگه ای هم هست‌.

کوک زیر چشمی به تهیونگ نگاهی انداخت و آروم دستشو تو دستش گذاشت.

-اوه باشه بابا فهمیدم صاحب داری.

و رفت. تهیونگ با عصبانیت به دکمه های باز کوک نگاه کرد:
- مگه نگفتم دکمه هاتو باز نذار شبیه هرزها میشی...

کوک که بغض بزرگی گلوشو گرفته بود مشغول بستن دکمهاش شد.

- می‌تونستی مودبانه تر بگی دکمه هاشو ببنده.

-تو ساکت.

جیمین دندوناشو روی هم فشار داد و به کوک که با چشماش التماس میکرد چیزی نگه سری با تایید تکون داد، با اومدن یونگی جیمین مشغول حرف زدن با اون شد.

تهیونگ کمی از رفتارش پشیمون، درواقع یادش رفته بود باید از در محبت وارد بشه تا زودتر ازدواج کوفتی صورت بگیره، دستاشو دور شونه کوک خلقه کرد:

-میای با هم برقصیم نامزد عزیزم

کوک خوشحال شد و با سر تایید کرد، آروم با هم میرقصیدن، تهیونگ کمر کوک رو گرفت و به خودش چسبوند، تهیونگ زیاد نوشیده بود و تو حال خودش نبود، اروم میرقصیدند که کوک سرشو رو شونه تهیونگ گذاشت، بوی شامپو بچه به مشام تهیونگ رسید و اروم خندید، کوک فهمیده بود تهیونگ مست کرده بخاطر همین سرشو بلند کرد که بهش بگه بهتره بریم که:

✴ LOVE ME ✴Where stories live. Discover now