part 2

9.2K 1.1K 480
                                    

سلام ممنون از کسایی که فیک منو خوندن اگر تعداد بیشتر بشه پارت بعدیو زودتر آپ میکنم😋

......

جعبه حلقه رو توی مشتش فشرد بعد توی جیبش گذاشت کتش رو مرتب کرد و از اتاق کار پدر بزرگش بیرون اومد و یک راست به سمت جانگوکی که از همه جا بیخبر بود رفت.
....

جانگکوک از شنیدن جک جیمین خندید و اشک گوشه چشمشو پاک کرد:

-هی کوک بگو که خواب نمیبینم و اون ته ته مغرور داره به سمت ما میاد

کوک تعجب کرد و برگشت پشت سرشو نگاه کنه نمیتونست باور کنه تهیونگی که از کنارش رد نمیشد که مبادا باهاش چشم تو چشم بشه حالا داشت مستقیم به سمتش میومد ینی کار اشتباهی انجام داده بود و اومده بود دعواش کنه‌
تهیونگ وقتی کنارش رسید نفسشو داد بیرونو و با اکراه و غرور گفت: باهام برقص

دهن جیمن و کوک باز شد چطور امکان داشته تهیونگ مغرور این درخواستو ازش کنه:

-هممم من...

-معلومه که میرقصه یالا کوک برو اقای کیم منتظره

و کوک رو به سمت تهیونگ حل داد، کوک که هنوز باور نمیکرد اروم به سمت تهیونگ رفت و همینطور که دستشو تو دستش میزاشت:

-هممم حالت خوبه

-من عالیم خیلی وقته ندیدمت تو چطوری

-هممم من... منم خوبم فک نمیکردم ازم درخواست رقص کنی

اخمای تهیونگ توهم رفت

-ازت درخواست نکردم فقط خواستم باهام برقصی

کوک چشماشو که از تعجب گشاد شده بود مستقیم چشمای تهیونگو نشونه گرفته بود و نمیدونست چی بگه ، مگه درخواست رقص کردن و گفتن اینکه باهام برقص یه معنی نمیده؟؟
موزیک عوض شد و حالا یه موزیک اروم پخش شده بود و کوک خیلی اروم دستاشو دور کمر تهیونگ حلقه کرد حتی توی خوابم این رویارو نمیدید که روزی با تهیونگ برقصه چه برسه تو وافعیت.

تهیونگ براش سخت بود که درخواستشو بگه ولی برای رسیدن به سهام شرکت حاظر بود یه کوچولو از غرورش کم کنه پس وقتی موزیک تموم شد درست  وسط سالن از کمر کوک گرفت و کمی از خودش فاصله داد بعد صداش رو صاف کرد و با تن صدای بمش گفت:

-کیم جانگکوک با من ازدواج میکنی؟

صدای همه و موزیک قطع شد البته قلب کوک هم از حرکت ایستاد ینی تهیونگ اونو دوست داشت و الان پیشنهاد ازدواج داد قطره اشک لجوجش اروم از چشم سمت چپش ریخت باورش نمیشد آرزوش حقیقت شده بود و از خوشحالی زبونش بند اومده بود.

-بهتره اصلاحش کنم کیم جانگکوک باهام ازدواج کن

و جعبه رو از جیبش بیرون کشید و حلقه رو برداشت و دست کوک رو که بی حس شده بود بالا اورد و بهش نگاه کرد.

✴ LOVE ME ✴Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin