تقریبا یک ماهی از تعطیلات میگذره توی این یک ماه کارام رو انجام دادم و الان رسما راننده شرکت به حساب میام و کارم خیلی بیشتر از قبل شده و کمتر میتونم تو شرکت بمونم ، به دنبالش کمتر میتونم به آهنگهایی که تیم روشون کار میکنه گوش کنم.
غیر از کارایی که سارا بهم میده وظیفه جابهجایی موزیسینهایی که با زین کار میکنند و گاهی اوقات افراد تیم یا حتی خود سارا با منه!
از طرفی هم یه کار نیمه وقت برای گارسونی یک رستوران پیدا کردم که شب هم کار کنم تا بتونم پول بیشتری در بیارم و زودتر پول دنیل رو بهش برگردونم البته بماند دنیل خبر نداشت و وقتی فهمید چقدر سرم غر زد و خب من هیچوقت به حرفاش توجهی نکردم.
امروز چهارم فوریهست و زین یک هفته است برای تولد یکی از دوستاش رفته نیویورک و نیست.
امروز هم با صدای زنگ بلند شدم و مشغول تمیزکاری شدم ، تا الان دیگه کار همه جاها رو تموم کردم و فقط استودیو موسیقی مونده با چرخ دستیم به سمت اتاق رفتم هنوز یک ساعت و نیم وقت بود تا بقیه بیان دستشویی و اتاق عمومی رو تمیز کردم و وارد اتاقک ضبط شدم که عایق صدا بود و غیر چندتا میکروفن و هدفون و صندلی چیز دیگهای توش نذاشته بودن، مشغول گردگیری وسایل شدم و برای خودم آهنگ میخوندم بعد گردگیری از اتاقک خارج شدم و تی رو با خودم آوردم و دیگه حوصله نداشتم در رو ببندم.
تی رو روی زمین کشیدم و همزمان شروع به خوندن آهنگ before کردم موسیقی آهنگ رو توی ذهنم تصورم کردم و با ریتمش بدنم رو تکون میدادم و بعضی قسمتا صدام رو بالاتر میبردم و همزمان زمین رو تی میکشیدم ، به اوج آهنگ که رسیدم دسته تی رو بلند کردم و مثل میکروفن جلوی صورتم گرفتم و چشمام رو بستم و خوندم.
تا انتهای آهنگ چشمام رو بسته نگه داشتم و وقتی تموم شد با صدای دست زدن شخصی با تعجب و سریع چشمام رو باز کردم و به سمت صدا برگشتم و با دیدن زین توی چارچوب در اتاقک احساس کردم قلبم برای لحظهای نمیتپه!
وای بیچاره شدم الان شاکی میشه از خوندنم و اخراجم میکنه بعدش چیکار کنم؟ یعنی دیگه قرار نیست ببینمش؟ یعنی دیگه نمیتونم به صداش بهشتیش موقع تمرین گوش کنم؟ یعنی دیگه نمیتونم اتاقش رو تمیز کنم و تک تک وسایلش رو ببوسم؟ یعنی...
همینجور تو ذهنم پشت هم سوال رد میشد و با ترس و بغض به زین زل زده بودم که اون با لبخند شیطونی دستهاش رو بهم زد و گفت
زین _ ایول دیگه گیرت انداختم نمیتونی از زیرش در بری و انکارش کنی با چشمهای خودم دیدمت ، تازه صدات رو هم ضبط کردم!
لیام _ ببخشید. غلط کردم. دیگه موقع کار آهنگ نمیخونم ، اصلا دیگه کلا نمیخونم فقط اخراجم نکنید خواهش میکنم من رو از اینجا بیرون نندازید.صدام از بغض میلرزید و حرفام ناخودآگاه و سریع از دهنم بیرون اومده بود با حس لرزش کم بدنم دستم راستم رو روی بازوی چپم گذاشتم و کمی فشار دادم زین با دیدن حالم از در فاصله گرفت و کمی به سمتم اومد و لبخندش محو شد و نگاهش کمی رنگ نگرانی گرفت.
زین _ هی پسر تو حالت خوبه؟ آروم باش! کسی قرار نیست اخراجت کنه ، اصلا مگه چیکار کردی که بخوای اخراج بشی؟ تو فقط داشتی آهنگ میخوندی این جرم نیست! لعنتی تو صدات عالیه! گفتی دیگه نمیخونی دیوونه شدی؟ حیفه همچین صدای معرکه ای داشته باشی نخوای ازش استفاده کنی.

KAMU SEDANG MEMBACA
Roses And Mandala
Fiksi Penggemar"Always lookin' out behind my fences Always felt isolated, oh-oh-oh I don't know why I was so defensive I'll find a way to let you in همیشه از پشت حصارها به بیرون نگاه میکنم همیشه حس کردم تنهام نمیدونم چرا اینقدر تدافعی بودم من یه راهی برای راه دادن...