گفتی چقدر وقت داریم؟؟!؟!

1.2K 184 10
                                    

.........Jimini pov

رسیدیم دم خونه ی من.....
یونگی دستم و بوسید و گفت
یونگ: برو الهه ی زیباییم....
جیمین:یونگ .....
یونگ :جان....
جیمین: توام بیا.....
یونگی:کجا ؟!؟؟!
جیمین:بالا....میخوام ببینم هنوز مستونی با من بخوابی یا نه......
یونگی:باشه.....
منتظر آسانسور شدیم که تو راه به ته و کوک بر خوردیم.....
کوک:اععع یونگی هیونگگگگ....
یونگی:چطوری کوک؟؟!؟!
کوک: خوبم هیونگ.....
با لحن کیوتی ادامه داد
کوک:هیونگ هنوز شعارمونو یادمه هاااا
تهیونگ با خنده بهش نگاه کرد و کشیدش تو بغلش.....
یونگی:دوستی چیه کوک؟
هر دو همزمان داد زدن....آیریش بمبببب و مشتاشونو کوییدن بهم....
به محض رسسدن تهیونگ  کوک رو و من یونگی رو کشیدم سمت خونه.....
لباسام رو که عوض کردم دیدم یونگ رو تخت منتظرمه.....
دستاش باز کرد و من خزیدم تو بغلش.....
یونگ:دیگه کجای این کره ی خاکی میتونم همچین آرامشی پیدا کنم.....
جیمین:سعی کن بخوابی کیتنم....دیگه واسه همیشه این آرامش فقط برای توعه پس آروم بخواب.....
بعد دودقیقه صدای منظم شدن نقساش نشون داد که به خواب رفته.......
............

با حس بالشت نرمی که زیر سرم بود بیدار شدم.....
اععع این که بازوی یونگیه.......
تا سرمو یکم از بازوش فاصله دادم چشماش یکم باز شد.....
جیمین:ظهرت بخیر کیتنم.........
یونگی:ظهر؟؟؟!؟!
بلندشدم و نشستم رو تخت....اون نشست رو به روم....
جیمین:اره ظهر.....از دیشب تا الان بدون اینکه بیدار شی خوابیدی......
یونگی:من خ...خوب  د...دیشب قرصامو ..ن .نخوردم که چجوری اینهمه خوابیدم؟!؟؟!
جیمین:تو بغل من خواب بودی کیتنم......
یهو شروع کرد به گریه.......
یدنگی:من از بچگی تا الان هیچ وقت اینقدر پشت سر هم نخوابیدم.....مرسی جیم ....مرسی عزیز دلم.....
دلم برای عشقم سوخت.......
جیمین:از این به بعد قراره همیشه کامل بخوابی......همیشه.....
یونگی :مرسی عشق زندگیم.......
جیمین:فدات شم بیب.....حالا تا دست و صورتت رو بشوری هم لباسات آمادس هم صبحونه ی مایل به ناهار.......
خندید و لبام و یه بوسه ی سطحی کرد.......
کتشو از روی زمین برداشتم که یه پاکت ازش افتاد زمین.......
چی ؟.....یعنی سیگار میکشه.......؟
بهتره بعد از صبحونه ازش بپرسم.....
آخرین پنکیک رو گذاشتم تو ظرف.....
یونگ: هی بِیب....تهیونگ امشب واسه کوک سوپرایز درست کرده همه هم دعوت کرده.......
جیمین:اععع چه خوب ....باشه چه ساعتی.....
یونگ:ساعت۶ باید بریم.....
پوکر نگاش کردم
جیمین:یعنی ۵ ساعت دیگه.....‌
یونگی بغلم کرد و گفت
یونگ: اینجوری نگام نکن جوجه طلایی......
جیمین:یونگ.....
یونگ:جان دلم؟؟!؟!
جیمین:از کی سیگار میکشی.....
یونگ:تو...توچ
جیمین:بگو .....
یونگ:از وقتی رفتی.....
جیمین:ترکش میکنی مگه نه.....
یونگ:خب چیم میدونی من از ۶ سال پیش کارم شده بود تموم کردن تو پاکت سیگار در روز و یه شیشه بزرگ وودکا.....یکم زمان میخوام.....
جیمین:یعنی چی یونگ .....تو الکلی شدی؟
یونگ:نه چیم من الان سه روزه لب به هیچکدوم نزدم...
هیچی نگفتم....بغضم گرفته بود......
یونگ:قول میدم دیگه سمتش نرم.....
صدام به خاطر بغضم در نمیومد.......
جیمین:قول؟!؟؟!
یونگ:قول میدم فرشته ی من .....صدات رو اینجوری نکن دیوونت میشم.....آها راستی......
جیمین:جان دلم.......
یونگی:گفنی چند ساعت وقت داریم؟؟!؟!؟
جیمین:۵ ساعت چطور.....‌‌
یهو دست انداخت زیر پام.......بلندم کرد رو شونش و رفت سمت اتاق.......
جیمین:یااااا مین یونگیییی......از این کارا نمیکردی قبلا...
همونطور که در اتاق وباز کرد و به سمت تخت رفت گفت:
یونگی:قبلا گشنه ی یه موچی توت فرنگی و شیرین نبودم آخه..........
پرتم کرد رو تخت و شروع کرد به بوسیدن گردنم......
جیمین:آههه مین یونگی بی طاقت شد بالاخره نه، منتظر بودم ببینم ....آه تا کجا مقاومت میکنی گربه ی وحشیم......
یونگ :دیدی که زیاد منتظت نزاشتم......
سریع دکمه های پیرهنشو باز کردم و پرت کردم یه جای که خودمم نمیدونم کجاس......
تیشرتم و در آوردو اول بوم کرد.......
یونگ:چقدر که من منتظر این بو بودم.....
شروع کردم به مارک کردن سینم.......
همونطور که میبوسید......پایین تر میرفت......
از روم بلند شد و شلوارشو درآورد و سریع شلوار منو در آورد......پاها مو از هم باز کرد و روم خوابید ....
به تاج تخت تکیه داد و من رو نشند رو خودش......
باسنم روی عضو تحرک شدش بود......
شروع کردم به مالیدن باسنم به عضوش.....آهی کشید و دستشو تو راستای خط وی لاینم میبرد و نزدیک عضوم میکرد ولی باز بر میگشت......
داشت دیوونم میکرد....
همونطور که سینم تو دهنش بود گفتم
جیمین:مین یونگی قرار بود منتظم نزاری...آه گربه ی وحشی......
به مالیدن باسنم به عضوش ادامه میدادم.....
آهی کشید و با اون صدای بم و گرفته اش کنار گوشم گفت
یونگ:چیشده بیب......بگو چی میخوای.....
خجالت رو کامل گذاشتم کنارش.......مثل خودش با یه لحن سکسی گفتم.....
میخوام مثل ترامپولین رو دیکت بالا پایین برم کیتن....
مثل بد بویا پوز خندی زد و گفت.....
یونگ:اوممم هورنی موچی.......
دو تا انگشتاش رو آروم کرد تو ورودیم
جیمین:آهههه .... خشک...خ.خشککک....آهههه
یونگ:عیب نداره بیب ... مگه تو سواری نمیخوایی؟؟!؟!
الان دیگه اوکی میشی......
جیمین:آهههه فاک یو مین یونگی......
یونگی رو لبام زمزمه کرد
یونگی:فعلا که تو قراره زیرم به فاک بری جوجه طلایی......
شروع کرد به بوسیدنم........انگشتش به پروستاتم خورد تو دهنش آهی کشیدم که زبونشو واردم کرد.....
بعد از لمس همه جای دهنم با زبونش انگشتاشو کشید بیرون......
یونگ :آماده ی سواری هستی هورنی موچی؟؟!؟؟!
جیمین :اوهوم....
بعد تنظیم عضوش با سوراخم آروم نشستم روش.....
جیمین:آییی این خیلی درد داره یونگ......
یونگ:خواست خودت بود  موچی .....
کمرم و گرفت و به بالا پایین شدنم کمکم کرد.....
بعد از حدودا ۳۰ تا ضربه دیگه گریم گرفت......
یونگی که اشکام رو دید ازم دراومد وبه پشت خوابوندم.......
یونگی:اینجوری بهتره بیبی .....
بعد دوباره شروع کرد به ضربه زدن داخلم.....دقیقا از ضربه اول رو پروستاتم شروع کرد.......
جیمین:آه....یونگی...یونگیاااا.من تقریبا نزدیکم.....
یونگی:بیا بیب......
شروع کرد پامپ کردن عضوم.....دیگه ناله هام از اختیارم خارج شده بود......
یونگی:بیا بیبی ....
بعد دو ضربه داخلم خالی شد و منم از احساس خالی شدنش درونم تو دستاش اومدم......
دستشو کمی لیسید و کنارم افتاد.....
این صحنه قشنگ برام یاد آور ۶ سال پیش شد....
یونگی:هنوزم مزه ی توت فرنگیت  خوشمزه ترین چیز دنیاس.......
خندیدم که لپمو بوسید......
دست انداخت زیر پاهام و گفت
یونگ :بریم حموم بِیب....یک ساعت دیگه مهمونی داریم.....
با همون صدای ضعیف گفتم
جیمین:یاااا من نمیتونم راه برم.....چیکار کنم واسه مهمونی؟؟!؟!
یونگ:عیبی نداره بیب....شده تا اون سر دنیا کولت میکنم و میبرمت جوجه طلاییم......

_____________________
اسمات😈
گایز ستاره رو نارنجی کنید....💙

Drowning in the black sky of your eyes[COMPLETED]Where stories live. Discover now