شروع زندگی در قلب تو

705 66 39
                                    

با صدایی پر از عشق و محبت از خواب بیدار شدم صدایی که هر بار بشنوم توی تک تک روزای زندگیم فقط و فقط می تونم خاطرات خوبشو به یاد بیارم گرمای لب های گرم و پنبه ایش رو روی گونم حس کردم.گره بین آبروهام باز شد و به خودم کش و قوصی دادم و پتو رو بیشتر رو خودم کشیدم و گفتم:《فقط ۵ مین دیگ بزار بخوابم.لطفا!》

_کی می خوای دست از این تنبلی کردنات بکشی دختر وقت زیادی نداری باید پاشی!

با عصبانیت نشستم و به تاج تخت تکیه دادم و گفتم:《اوما واقعا خستم دلم نمی خواد هیچ وقت پاشم!!!می دونی که چقد سخته ...

کمی مکث کردم و با تته پته ادامه دادم :《وا.‌‌‌..وایسا‌‌‌‌...بدون تو؟
ت..تو چ..چطور اینجایی؟
اومااااا
تو الان پیشمی؟تو واقعا اینجایی؟تو واقعی هستی؟اوما..‌.》

انگشت اشارش رو لبام گذاشت و بعد بقلم کرد و موهامو نوازش کرد و بغضی که تو چشمام بود با هر نوازش دستاش بی تاب تر میشد و زیاد طول نکشید که بلاخره گرمای اشکام‌رو گونه های سردم نوازش شد.
با هق گفتم :《اوما...》

_ششش من اینجام همیشه کنارت بودم. تو قلبت !من هیچوقت ترکت نکردم .بهم قول بده قوی باشی هر وقت بهم نیاز داشتی کافیه باهام‌حرف بزنی من به تک تک حرفات گوش میدم تو هیچوقت تنها نیستی تو معجزه زندگی منی نزار قلبم با حرارت اشکات ذوب بشه .دخترکم الانم وقتشه که پاشی قوی تر و مصمم تر از قبل ادامه بده بخاطر اوما اینکارو میکنی مگ نه؟

+اوما...هق...اوما نمی خوام پاشم...هق

اما چی شد چرا همه جا تاریک شد یهو حس کردم موهام داره کنده میش چشمام باز کردم بلند داد زدم :《یاااا..‌.کدوم خری..‌.》
ک دیدم همه با تعجب به من نگا میکنن یه دفعه یادم افتاد که وسط امتحان خوابم برده بود.
استاد ابروهاش تو هم گره خورد و خطاب به من داد زد:《ای بی خاصیت خوابیدن موقع امتحان کافی نبود الانم که کلاسو گذاشتی رو سرت و داد میزنی فقط اینبار رو چشم پوشی میکنم 》

+ولی استاد یکی....

_دیگ تکرار نشه!به امتحانت برس!
_هی بی مغزا سرتون به برگه خودتون باشه!

یهو صدای پوزخندی پشت سرم شنیدم محتاطانه به پشت سرم نگاه کردم بله مستر کصخله عوضی جئون جونگ کوک بود و خودشو زده بود به خواب ولی من می دونم که حتما کار تو بوده تلافی میکنم منتظر باش!بعد با ناله سرمو برگردوندمو همینطور که داشتم با خودم زمزمه میکردم که با این وقت کم و چس مثقال مغز قراره چطور جواب بدم یه لحظه خشکم زد وایسا درست میبینم؟چشمام رو مالوندمو چن بار باز و بسته کردم و با خودم گفتم:《آره این برگه منه!اسم من روشه!اما دستخط من نیست!ولی؟..کی؟..‌.چرا؟...آهاااا حتما کاره تهیونگ هست!》
ته و جی هوپ و نامجون جز شاگرد اولای مدرسه هستن ته کنارم میشینه و کم پیش میاد باهام حرف بزنه چون تقریبا بیشتر اوقات کلاسا رو با جی هوپ میپیچونن ولی وقتایی که هست و شروع میکنه به حرف زدن با اون خنده های مستیطیلیش دلم می خواد بچلونمش خیلی کیوت میشه لعنتی!نامجون هم نماینده کلاسه کلا بچه ساکتیه ولی فکرشو کن بچه های کلاس چی به سرش اوردن که نامی سر هر کدوم از زنگای کلاس مجبوره هنجرشو جر بده.

losersWhere stories live. Discover now