معرفیه کراش اعظم

243 29 42
                                    

×از هانا فاصله بگیر!

$و اگه این کار رو نکنم؟

رونا پوزخندی زد و به آرومی جلو اومد.لب هاش رو نزدیک گوش کوک کرد و به آرومی زمزمه کرد:《به همه میگم که با ته رابطه داشتی و اون هم مثل یه دستمال کهنه و به درد نخور دور انداختت.میگم که ازت سو استفاده کرد.شرم آوره نه؟اگه بچه های مدرسه بفهمن که خدای من !جئون جونگ کوک اوپاشون،همون پسره مغرور و قلدر مدرسه که کسی جرعت نداره چپ بش نگاه کنه؛گی هست و تازه طرف هم ولش کرده.آه همه ازت چندششون میشه!》

(دوستان بابت این دیالوگ شرمنده قصد توهین نداشتم و افراد گی قابل احترام هستن و این فقط یه دیالوگه و اینکه متاسفانه در حقیقت این مسئله گی یا افراد ال جی بی تی تو جامعه مخصوصا کشور کره جا نیوفتاده من خودم به شخصه حامی این افراد هستم ولی متاسفانه به طور کلی سطح جامعه براشون این مسئله جا نیوفتاده و برخورد درستی باهاشون نمیشه اینجا هم رونا از این مسئله داره سو استفاده می‌کنه خب حالا برید ادامش بخونید یکم فوهش رونا بدیم و ببینم کوک چی سرش میاره 😁)

بعد از گفتن این حرف دست به سینه ازش فاصله گرفت و آروم به سمت کلاس قدم برداشت.(چه خونسرد😐)

÷هعی کوک چی شد؟اون چی گفت که رنگت مثل گچ شد؟

$م..من اون هرزه رو میکشممممممم!
به رونااااااا خودتو مرده فرض کن!(اینجاست که نویسنده میگ یا ابلفضلللل و اون سوت معروف بعدش)

رونا لحظه ای از حرکت وایساد مو به تنش سیخ شده بود از ترس فریاد بلندی که کوک زده بود حتی به پشت سرش نگاه نکرد و فقط با تمام توانش دویید.هیچکس به دادش نمی‌رسید همه به کلاس پناه می‌بردن یا میچسبیدن به دیوار.با خودش گفت این چه غلطی بود که کردم ولی دیگه برای این حرف خیلی دیر بود.

جونگ کوک به خون رونا تشنه بود و همچنین ترس تمام وجودشو گرفته بود.باورش نمی‌شد که رونا متوجه این راز خودش و تهیونگ شده بود.اما چطوری؟کجای کارش اشتباه بود؟

کم کم از ساختمون مدرسه خارج شدن و بعد به سمت حیات پشتی رفتن. رونا نگاه به اطراف کرد هیچ راه فراری نبود.دستاشو توی موهاش برد و کلافه به اطراف دوباره نگاهی انداخت واقعا هیچ راهی نبود.

جونگ کوک و اکیپش بلاخره به رونا رسیدن و کوک توی چند قدمی رونا وایساد. همشون محاسرش کرده بودن و رونا کم کم داشت بغض می‌کرد و حسابی ترسیده بود.

×ج..جونگ کوک ل..لطفا بزار...هق..برم.(اونم میگ چشم🤣)

جونگ کوک با صدای بلند مثل دیوونه ها خندید و گفت:《با خودت چی فکر کردی دختره هرزه!؟اینکه چیزی ازم بدونی، راحت تو روم بگی و باهاش تحدیدم کنی و من هیچ کاری نکنم؟خیلی احمقی!》

×ب..باشه بب..بین من الان هیچ کاری..هق..نمی‌تونم ب..بکنم هق‌‌..نگران نباش!

$ولی مشخص نی تو آینده چه غلطی میکنی!تو همین دو دیقه پیش من رو تحدید کردی!

losersOù les histoires vivent. Découvrez maintenant