𝐓𝐡𝐞 𝐁𝐨𝐬𝐬

09

Jin:

لباسمو مرتب میکنمو اروم پشت میز میشینم که با اومدن گارسونا و بلند شدن صدای کوک نگاهمو بالا میارم:《بفرمایین آقایون تعارف نکنین شام امشب شام جشنه سرمایه گذارمون جور شد...خیلی خب اینم از این》

نگاهی به سوشی های جلوم میندازمو لبخند محوی میزنم:《واو چه عالی》
جیمینم مثل من نگاهی به ظرف بزرگ روش که با سر پوشیده شده بود میندازه:《این چیه؟》

جونگ کوک نگاه جدی بهش میکنه:《حس کردم وقتشه یکم ماجراجو تر بشی》

با اشاره دستش گارسون کنارش سر روی ظرف غذای جیمین و برمیداره ک جیمین ذوق زده میخنده:《خداروشکر پیتزاست》

جونگ کوک چشمکی بهش میزنه:《میدونم سوشی دوست نداری》

جیمین خنده ای میکنه و مشغول غذاش میشه:《ممنونم جونگ کوکی واقعا ضعف کردم》

لبخند محوی بهشون میزنم
واقعا رابطشون داره خوب پیش میره
چاپستیکامو برمیدارمو یکی از اون سوشی های خوشگلو میخورم

نگاهمو به گارسون کنارمون میدم که ظرف غذای جونگ کوکو جلوش میزاره:《ظرف فوگو برای آقا》

جونگ کوک تشکر کوتاهی میکنه و گارسونا میرن
با تعجب نگاهی به غذاش میکنم:《ماهی خاردار؟》

چاپستیکشو برمیداره و نفسشو با هیجان از بین لبای غنچه شدش بیرون میده:《ماهی بدنام قدرتمند...اگه یه موقع بد آماده بشه میتونه باعث معلولیت یا حتی مرگ بشه ولی وقتی درست آماده بشه انگار آتش فشان تو دهن فوران میکنه》

منو جیمین نیم نگاهی بهم میکنیمو باز برمیگردیم سمتش
یه تای ابرومو بالا میندازمو سری تکون میدم:《عجب》

با چاپستیک تیکه های بزرگی از ماهی برمیداره و میخوره:《امیدوارم..دومیش باشه》

با ملچ مولوچ غذاشو میجوعه ک باعث خندمون میشه:《اوم..اوووم...اوم...وای که چه چیزیه...شمام یه لقمه بزنین تنهایی از گلوم پایین نمیره》

با دیدن وضعش دست از خوردن برمیدارمو نگران نگاش میکنم:《جونگ کوک حالت خوبه؟》

یه طرف دهنش شل شده بود و به پایین اومده بود..جوری که انگار سکته کرده

با بیحالی نگام میکنه و با همون لب و دهن کج شده به حرف میاد:《وقتی به این خوبی آماده شه آدمو تا سر حد معلولیت میبره و درست در لحظه آخر آدمو ول میکنه...سه..دو..عااااحح...عقخخ》

یهو به عقب خم میشه و شرو میکنه به خر خر کردن و تقلا برای نفس کشیدن
با قیافه عجیبی نگاش میکنم
دستاش تو هوا مونده بود و بال بال میزد

نگاه همه تو اون رستوران چینی برگشته بود سمتمون
اروم صداش میکنم:《جونگ کوک....جونگ کوک؟!》