Jungkook:
با پای پیاده و بدون پول با چمدون تو دستم اول به شرکتم و بعد به عمارت بزرگم سر زدم.
در هردوتاشون تخته شده بود و در شرف مزایده بود
واقعا وات د فاک توی هفت ماه کل زندگیم زیر و رو شده بود و من حتی نتونسته بودم جلوشو بگیرم
واقن وات د فاک خببا ناراحتی دوباره راه میفتم سمت محله ی کوچیک پایین شهر
محله ای که جین توش زندگی میکردبا رسیدن به کوچشون با چشم دنبال پلاکش میگردم و بلاخره پیداش میکنم
چندین بار زنگ میزنم و وقتی در باز نشد به طبقه دوم خونه نگاهی میندازم
یه پنجره اونجا بود ک یه لحظه حس کردم کسی از کنارش رد شدپس خونست و جواب منو نمیده...جین بِچ
دستم و روی زنگ میزارم و یک سره فشار میدم که همون پنجره باز میشه و پسر بچه ای سرشو از پنجره بیرون میاره:《هـــــــی....هی اقا میشه لطفا دستتو از روی زنگ برداری؟》
میام عقب و نگاهی بهش میکنم
دستمو سایه بون چشمام میکنم و داد میزنم:《آه بلاخره...بگو بینم بچه جون تو پسره جینی؟》با اخم نگام میکنه ک لپای تپلش و لبای قلوه ایش جمع میشه:《بحله...و شما؟》
حیف که کردن این و اون در مقایسه با دادن بهشون حال نمیده وگرنه این بچه از دستم رد نمیشد
لبخند فیکی رو صورتم میارم:《عا خب من رئیسشم...میشه در و باز کنی بیام داخل؟》
اخماش بیشتر تو هم میره و دست به سینه میشه:《معلومه که نه....تو همون رئیس سابقشی که به خاطر دزدیدن اطلاعات افتادی زندان؟تو یه مجرمی من تو خونه راهت نمیدم》
با لبخند مصنوعی به عابرا که نگاهم میکردن نگاه میکنم و رو بهش اشاره میکنم:《دزدی اطلاعات و سوابق مالی که جرم حساب نمیشه بچه》
داد بلندی میزنه:《میشه》
میخندم:《نمیشه...اوه معلومه ک نمیشه》
میره تو و پنجره رو میبنده که اهم درمیاد
هوف کلافه ای میکشم و به اطراف نگاه میندازم
واقن خسته کننده اس....۞۞۞
...با صدا زده شدن توسط کسی چرتم پاره میشه و یهو از خواب میپرم:《اوه خدای من...چیشده》
سر برمیگردونم که جین و بالای سرم میبینم:《جونگکوک...اوه خدای من تو اینجا چیکار میکنی؟چرا اینجا خوابیدی؟کی از زندان ازاد شدی؟》
چند بار پلک میزنم تا خواب از سرم بپره
دستی به چشمام میکشم و تکیه مو از نیمکتی که زیر ساختمون خونه جین بود میگیرم و خمیازه ای میکشم:《اه خب...راستش تازه ازاد شدم و بعد از سر زدن ب خونم و شرکت قبلیمون...و به لطف نگهبانا و حراست متوجه شدم که وسایلام دستته پس اومدم پیشت تا ازت بگیرمشون》
YOU ARE READING
𝐓𝐡𝐞 𝐁𝐨𝐬𝐬
Fanfiction+خب مستر جئون خیلی خوشحالم که به برنامه ی ما اومدید، در ابتدای بحث بیاید کمی درباره ارتباط شما با غول بزرگ تجارت اوه گیون وو صحبت کنیم، این ویدیویی هستش که دیروز به دست همکاران ما رسیده..بیاید باهم ببینیمش با اتمام صحبت های مجری، مانیتور پشت صفحه شر...