بعد از ساعتی گوشی تهیونگ زنگ خورد
_ هوم
جکی : سلام قربان یک عروسک و یکم چیز گرفتم الان میدم به خدمتکار براتون بیارهته لبخندی زد و به کوک که روی تخت نشسته بود و پایین رو نگاه میکرد
نگاه کرد_ اوکی
مرد گوشی رو قطع کرد
و رفت پیش پسر رو به روش نشستپسرک با تعجب سرش رو بالا آورد و نگاهش کرد
تق تق *_ بیا تو
خدمتکار با یه بسته پاستیلیه بزرگ و یه عروسک خرگوشی کیوت اومد داخل
کوک با دیدن اون چیز ها چشماش برق زد
و ته اون برق رو توی چشماش دید
خدمتکار اون وسایل رو کنار تهیونگ گذاشت_ میتونی بری
خدمتکار سمت در رفت و بیرون رفت و آروم در رو پشت سرش بست
کوک آب دهنش با صدا قورت داداگه میرفت تو حالت لیتل اسپیس چی
اون موقع بد بخت میشد ولی اون نمی تونست خودشو کنترل کنهته عروسک رو گذاشت توی بغل کوک و پاستیل ها رو کنارش گذاشت
_ اینها ماله توئه لیتل بوی
+ و..واقعا_ آره
مرد با دستش بسته پاستیل رو گرفت و درش رو باز کرد
یه دونه از توش در آورد و در دهن کوک گرفت_ بخور
کوک دهنش باز کرد و پاستیل رو خوردته تلویزیون تو اتاقش رو باز کرد و زد کانالی که برنامه کودک داشت
_ نگاه کن
کوک با ذوق عروسک رو تو بغلش چلوند و پاستیل هاش رو توی دستش گرفت و مشغول دیدن
اولین پاستیل رو برداشت
و توی دهنش برد_ میدونشتی علوسک اشم تولو میزالم بان بان
ته هیجان زده به کوک نگاه میکرد
اون رفته بود تو حالت لیتلی
کوک سرش ر بر گردوند
+ آقا شوما تی هتید
_ من ددیتم
+ شوما ددیه منین
_ آره لیتل بویته دستاس رو باز کرد و کوک ناگهان پرید توی بغلش
+ ددییی باهم دیگه کالتون بیبینیم
ته که از شدت کیوتی کوک در حال ذوب شدن بود
_ البته بیبی
کوک عروسکش برداشت و پاستیل هارو به ته داد و اومد توی بغل ته جمع شدته هم محکم توی بغلش گرفتش
+ ددیییی ندا بتننن
_ وایی چقدر کیوتن
کوک لبش رو جمع کرد و اشک توی چشماش جمع شد_ چیشده
+ اژ من کیوت تل_ نه بیبی هیچ کس از تو کیوت تر نیست
کوک لبخندی زد
ته صورتش رو آورد جلو+ چیتال میتنی دد..
ته لب هاش رو روی لب های کوک گذاشت
و چشماش رو بستکوک تعجب کرده بود
ولی چشم هاش رو بست و خودش رو دست ددیش سپردته لب هاش رو برداشت و به کوک نگاه کرد
قرار بود خیلی اتفاق بیفته__________
خب سلام😁😂
این هم پارت جدید 😅
میدونم کم بود
امیدوارم دوست داشته باشین
دوستون دارم 🤩ووت و کامنت فراموش نشه ریدر های خوشمل🥰
YOU ARE READING
𝕃𝕚𝕥𝕥𝕝𝕖 𝕒𝕝𝕠𝕟𝕖 ☃︎
Fanfictionکوک پسری که مادرش مرده و پدرش براش هیچ ارزشی قائل نیست کیم تهیونگ رییس بزرگترین باند مافیایی آسیا که کشتن یک نفر براش مثل آب خوردنه چی میشه اگه این دو نفر .... ژانر : اسمات - ددی کینگ - امپرگ - هپی اند - مافیایی - لیتل کاپل اصلی : ویکوک کاپل ف...