دو ساعتی بود که تقریبا رسیده بودن.
به خاطر فشاری که به تهیونگ اومده بود شونش کمی درد داشت..جونگکوک هم مدام مثل پروانه دورش میچرخید و حالش رو میپرسید
تهیونگ خنده ای به خاطر نگرانی پسر کرد.. و موهاش رو بهم ریختجونگکوک خنده ای کرد و چند ثانیه بعد با حس اینکه حالش داره بد میشه سمت دسشویی دویید ( گیلیگیلیگیلی •-• )
تهیونگ نگاهش رو به جونگکوک داد و بعد از تجزیه ی اتفاق های این چند ثانیه پشت در دسشویی رفت ( این تیکه رو چقدر بد نوشتم 🚶)
رفت طبقه ی پایین :" زنگ بزنید دکتر بگید تا دو دقیقه ی دیگه اینجا باشه. "
جونگکوک با رنگ پریده ای از دستشویی بیرون اومد و کمی سرش رو مالش داد
با ندیدن تهیونگ توی اتاق طبقه ی پایین رفت که تهیونگ سراسیمه سمتش اومد :" حالت خدبه؟ برای چی حالت بد شد؟ الان بهتری؟ حالت تهوع نداری؟ جاییت در- "
_" هییی اروممم ، خوبم دد نگران نباش. "
جونگکوک خنده ی بی جونی کرد و گفتصدایی از پشت سرشون شنیده میشد :" اقای کیم.. "
جونگکوک با دیدن دکتر کمی جا خورد
دکتر جوان لبخند شیرینی زد و دست جونگکوک رو گرفت :" سلام من دکتر بیون هستم.. بیون بکهیون!"جونگکوک در مقابل لبخندی زد و دستش رو تکون داد
تهیونگ هوف کلافه ای کشید :"مثلا گفتم بیای معاینش کنی اقای بیون نه که احوال پرسی کنید. "بکهیون خنده ای کرد و جونگکوک رو روی صندلی نشوند و معاینش کرد :" فقط بالا اوردی؟ یا علائم دیگه ای هم داشتی؟ "
جونگکوک کمی فکر کرد :" فقط یکم سرگیجه و سردرد "
بکهیون سری تکون داد :" اوم.. فکر نمیکنم چیز خاصی باشه... ولی.. علائمیه که معمولا یه زن باردار توی ماه اول حاملگی نشون میده... تست دادی؟ "
گونه های پسرک سرخ شد :"آ-اقای دکتر من پسرم... "
بکهیون اخمی کرد :" هییی پسر تو این چند سال اخیر دیگه باردار بودن پسرا چیز عادی ای هستش، استثنائه ولی چیزی نیست که بخوای ازش تعجب کنی...بگو یه بیبی چک بیارن"
تهیونگ نگاه پوکری به بکهیون کرد :" به نظرت من تو خونه بیبی چک دارم؟ "
بکهیون چشم هاش رو چرخوند :" خب بگو بخرن بیارن.. "
____________
بعد از اوردن بیبی چک اون رو به جونگکوک داد و بعد از گفتن نحوه ی استفادش بهش اون رو داخل دستشویی هل داد و در رو بست
بعد از اینکه کارایی که بکهیون گفته بود رو انجام داد باید پنج دقیقه صبر میکرد تا جواب تستش بیاد
بعد از پنج دقیقه از دستشویی بیرون رفت و بیبی چک رو به بکهیون داد
بکهیون نگاه حیرت زده ای بهشون کرد و بعد لخندی زد :" مثبته.. "
_____________________________
شلاممممم •-•
اصلا حرف از دیر آپ کردن نزنید که جیغ میزنم ¡-¡
هزار تا مشکل الهی سرم اومدکرونا گرفتم... و حالم زیاد اوکی نبود و اصلا حال نداشتم یه کلمه بنویسمممم
الان بهترم پس.. سعی میکنم بوکارو تند تند آپ کنم •-•
هییی امیدوارم دوسش داشته باشید و ووت و کامنت یادتون نره کلی کلی دوستون دارم •-•☘
YOU ARE READING
𝕃𝕚𝕥𝕥𝕝𝕖 𝕒𝕝𝕠𝕟𝕖 ☃︎
Fanficکوک پسری که مادرش مرده و پدرش براش هیچ ارزشی قائل نیست کیم تهیونگ رییس بزرگترین باند مافیایی آسیا که کشتن یک نفر براش مثل آب خوردنه چی میشه اگه این دو نفر .... ژانر : اسمات - ددی کینگ - امپرگ - هپی اند - مافیایی - لیتل کاپل اصلی : ویکوک کاپل ف...