مرد هیکلی نگاهی به پدر جونگکوک کرد و با صدای رسایی گفت " یونگهان پسرت نهایتش یک میلیون وون پولش باشه! "
جئون اخمی کرد و کمی به مرد نزدیک شد " هی پسر..اون دست نخوردس فقط یک میلیون وون؟! "
مرد ابرویی بالا انداخت و اخمی کرد و با چهره ای که توش تعجب موج میزد لبهاش رو برای حرف زدن از هم فاصله داد " اوه! پس باکرس... شاید دو میلیون وون! چطوره؟ "
یونگهان سری از روی رضایت تکون داد و لبخندی زد " هومم.. خوبه! "
مرد عضله ای'اوکیـ'ای گفت و سامسونت رو از بادیگاردی که داخل خونه بود گرفت و رمزش رو زد تا در سامسونت باز بشه
بعد از باز شدن چند دسته پول رو داخل دستگاه گذاشت تا بشمارتشون و از مبلغ مورد نظر مطمئن بشه
دستگاه پول هارو شمرد و مرد دسته ی پول رو از توی دستگاه برداشت و به یونگهان داد " بگیر..اینم پولت! " گفت و بدون حرف دیگه ای از خونه بیرون اومدیونگهان لبخندی زد و و روی مبل نشست و تلوزیون رو روشن کرد
با اون پول قرار بود خیلی کارا بکنه!________________________________
جونگکوک با سردرد چشم هاش رو باز کرد و به اطرافش نگاه کرد
توی ماشین بود..دو مرد سیاه پوش بازو هاش رو گرفته بودنکمی تو جاش تکون خورد که نظر دو مرد بهش جلب شد و به مافوقشون اطلاع دادن که بیدار شده " قربان این پسره بیدار شده! "
مرد پوزخندی زد " پس بهش خوش آمد بگین! قراره جای خوبی بره. "
هر دو مدد به جونگکوک خوش آمد گفتن و نگاه پوکر رئیسشون رو روی خودشون دیدن " چرا اینجوری نگاه میکنین خودتون گفتید! "
مرد نفس حرصی ای کشید و شروع به حرف زدن کرد " احمقا اون فقط یه اصطلاح بود..خدایا اخه من چه گناهی کردم که به اینا گرفتار شدم؟ "
دو بادیگارد با تعجب به رئیسشون نگاه کردن و سری از تاسف تکون دادن
راننده جلوی در عمارتی نگه داشت هر دو مرد بازو هاش رو محکم گرفتن و از ماشین پیادش کردن
جونگکوک از درد بازوش'آهـ'ـی کشید و چشم هاش رو بستوارد عمارت شدن و که نظر همه کسایی که داخل حیاط بودن بهشون جلب شد
کمی فشار دستشون رو روی بازوی جونگکوک کمتر کردن و به جلو هولش دادنزمزمه هایی که درباره ی بدنش میشنید اذیتش میکرد.. زمزمه های از جمله ' چه بدنی داره! ' یا ' اوففف کونش فقط به درد کوبیدن داخلش میخوره!'
بادیگارد ها دستشون رو از روی بازوی جونگکوک برداشتن و به یکی از اون مرد ها نگاه کردن " هی ویلیام.. این پسرو ببر پیش کریس. "
ویلیام چشمی چرخوند و به کمر جونگکوک چنگی انداخت " اون هم سطح تو نیست که بهش میگی کریس.. جرات داری این رو جلوش بگو!"
YOU ARE READING
𝕃𝕚𝕥𝕥𝕝𝕖 𝕒𝕝𝕠𝕟𝕖 ☃︎
Fiksi Penggemarکوک پسری که مادرش مرده و پدرش براش هیچ ارزشی قائل نیست کیم تهیونگ رییس بزرگترین باند مافیایی آسیا که کشتن یک نفر براش مثل آب خوردنه چی میشه اگه این دو نفر .... ژانر : اسمات - ددی کینگ - امپرگ - هپی اند - مافیایی - لیتل کاپل اصلی : ویکوک کاپل ف...