<این پارت یکم چیز داره(:..>
........
جونگ کوک دست تهیونگ رو از روی سرش برداشت و بی توجه به حرفش گفت :
+ انقدر نازشون نکن..داره خوابم میبره..!
........
بعد از صبحانه.. همه ی اعضا به خونه هاشون برگشتن..
تهیونگ روی مبل نشسته بود و با موبایلش ور میرفت که جونگ کوک هم کنارش نشست و سعی کرد توجهش رو جلب کنه :+ ته..میگم..نمیخوای یه کاری کنی..؟؟
تهیونگ نگاهش رو از گوشیش گرفت و به جونگ کوک خیره شد :
- بستگی داره منظور تو چه کاری باشه..؟
جونگ کوک به بینیش چین داد و خودش رو به تهیونگ نزدیک کرد و با خجالت اعتراض کرد :
+ جیمین هیونگ گفت باید بهم بیشتر توجه کنی....ولی از وقتی همه رفتن کلا حواست به من نیست....
تهیونگ نیشخندی زد و مجبورش کرد روی پاهاش بشینه و خیلی رک جواب داد:
- من دارم جلوی خودمو میگیرم که کار دستت ندم بانی..!
جونگ کوک با خجالت خندید و سرش رو روی شونه ی تهیونگ گذاشت . تهیونگ هم دستش رو به گوش های مخملیش رسوند و شروع به ناز کردنشون کرد :
- واقعا اگه به این کار ادامه بدم خوابت میبره..؟؟
+اوهوم..
تهیونگ لبخندی زد و بعد از گرفتن کمر جونگ کوک و بغل کردنش از جاش بلند شد و سمت پله ها رفت تا به اتاقشون بره و با شیطنت گفت :
- پس بذار قبل اینکه اینطوری بخوابی یکم با هم شیطونی کنیم..!
جونگ کوک چیزی نگفت و سرش رو به گردن تهیونگ چسبوند. تهیونگ در اتاق رو با پاش باز کرد و جونگ کوک رو آروم روی تخت گذاشت و روش خم شد :
- اینطوری..اگه درد هم داشته باشی..راحت میخوابی..
جونگ کوک ریز خندید و دستش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد:
+ تهیونگااا...اگه مثل دفعه ی پیش نکنی...میتونم راحت بخوابممم!
تهیونگ هم خندید و لبش رو به لب های جونگ کوک رسوند و شروع به بوسیدنشون کرد .
همزمان دستش رو زیر لباس جونگ کوک برد و با لمس کردن شکمش به عکس العمل جونگ کوک که اون رو داخل میفرستاد خندید ..جونگ کوک دست هاش رو پایین برد و با گرفتن دست های تهیونگ از قلقلک دادنش جلو گیری کرد که تهیونگ آروم ازش جدا شد و به چشم های خیره شد :
- داری شیطونی می کنیا..
و بعد دست های جونگ کوک رو توی یه دستش گرفت و بالا سرش قفل کرد . لباسش رو بالا داد و با کمک خودش از تنش خارج کرد و دوباره روش خم شد .
YOU ARE READING
Dwarf
Fanfictionهمه چیز عالی بود. تا وقتی که دوست مخترع تهیونگ، یعنی جیمین، یک اختراع جدید کرد و اون رو روی تهیونگ امتحان کرد. درسته که جیمین نتونست تهیونگ رو به حالت اولش برگردونه؛ اما این باعث شد جونگکوک از خجالت تهیونگ حسابی در بیاد. و خب، چی میشد اگه تهیونگ ا...