شب به‌خیر!'⋆

730 109 12
                                    

<این پارت یکم چیز داره(:..>

........

جونگ کوک دست تهیونگ رو از روی سرش برداشت و بی توجه به حرفش گفت :

+ انقدر نازشون نکن..داره خوابم میبره..!

........


بعد از صبحانه.. همه ی اعضا به خونه هاشون برگشتن..
تهیونگ روی مبل نشسته بود و با موبایلش ور میرفت که جونگ کوک هم کنارش نشست و سعی کرد توجهش رو جلب کنه :

+ ته..میگم..نمیخوای یه کاری کنی..؟؟

تهیونگ نگاهش رو از گوشیش گرفت و به جونگ کوک خیره شد :

- بستگی داره منظور تو چه کاری باشه..؟

جونگ کوک به بینیش چین داد و خودش رو به تهیونگ نزدیک کرد و با خجالت اعتراض کرد :

+ جیمین هیونگ گفت باید بهم بیشتر توجه کنی....ولی از وقتی همه رفتن کلا حواست به من نیست‌....

تهیونگ نیشخندی زد و مجبورش کرد روی پاهاش بشینه و خیلی رک جواب داد:

- من دارم جلوی خودمو میگیرم که کار دستت ندم بانی..!

جونگ کوک با خجالت خندید و سرش رو روی شونه ی تهیونگ گذاشت . تهیونگ هم دستش رو به گوش های مخملیش رسوند و شروع به ناز کردنشون کرد :

- واقعا اگه به این کار ادامه بدم خوابت میبره..؟؟

+اوهوم..

تهیونگ لبخندی زد و بعد از گرفتن کمر جونگ کوک و بغل کردنش از جاش بلند شد و سمت پله ها رفت تا به اتاقشون بره و با شیطنت گفت :

- پس بذار قبل اینکه اینطوری بخوابی یکم با هم شیطونی کنیم..!

جونگ کوک چیزی نگفت و سرش رو به گردن تهیونگ چسبوند. تهیونگ در اتاق رو با پاش باز کرد و جونگ کوک رو آروم روی تخت گذاشت و روش خم شد :

- اینطوری..اگه درد هم داشته باشی..راحت میخوابی..

جونگ کوک ریز خندید و دستش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد:

+ تهیونگااا...اگه مثل دفعه ی پیش نکنی...میتونم راحت بخوابممم!

تهیونگ هم خندید و لبش رو به لب های جونگ کوک رسوند و شروع به بوسیدنشون کرد .
همزمان دستش رو زیر لباس جونگ کوک برد و با لمس کردن شکمش به عکس العمل جونگ کوک که اون رو داخل میفرستاد خندید ..

جونگ کوک دست هاش رو پایین برد و با گرفتن دست های تهیونگ از قلقلک دادنش جلو گیری کرد که تهیونگ آروم ازش جدا شد و به چشم های خیره شد :

- داری شیطونی می کنیا..

و بعد دست های جونگ کوک رو توی یه دستش گرفت و بالا سرش قفل کرد . لباسش رو بالا داد و با کمک خودش از تنش خارج کرد و دوباره روش خم شد .

Dwarf Where stories live. Discover now