فیلم ترسناک

727 122 8
                                    

تهیونگ وقتی ناتوانیش رو از گیر افتادن بین انگشت‌های جونگ‌کوک دید، آروم نالید و برای آخرین بار شانسش رو امتحان کرد:

- جونگ‌کوکا این کارت اصلا عاقبت خوبی نداره..

اما با زبون جونگ‌کوک که روی عضوش کشیده شد، به کمرش قوص داد و آهی از سر لذت کشید و چشم‌هاش رو بست.

جونگ‌کوک زبونش رو روی عضو کوچولوی ددیش چرخوند و باعث شد کاملا تحریک بشه و شروع به بازی کردن باهاش کرد.

با زبونش که گرما رو به پوست نرم تهیونگ تقدیم می‌کرد، تمام شکم و گردن تهیونگ رو خیس کرد و باعث در اومدن ناله‌های تهیونگ شد.

تهیونگ بدن کوچولو و لاغرش رو جلوی چشم های بیبیش تکون داد و توی لذتی که نمی‌تونست جلوش رو بگیره غرق شد.

جونگ‌کوک هم بعد از اینکه کاملا همه جای بدن تهیونگ رو مزه کرد، دوباره با زبونش با عضو کوچولوی تهیونگ ور رفت و باعث شد اون بی‌اختیار خالی بشه و ناله‌ی بلند تهیونگ رو در آورد.

انگشت‌هاش رو از روی دست و پای تهیونگ برداشت و تهیونگ که حالا به خاطر ارضا شدنش خسته‌تر از اونی بود که بخواد کاری انجام بده، همون‌طوری روی میز موند و فقط به پهلو چرخید.

جونگ‌کوک به سختی از جاش بلند شد و همون‌طور که به دیوار تکیه می‌کرد، وارد دستشویی اتاقشون شد. چند ثانیه بعد همراه با کاسه‌ی کوچیکی که توش آب تقریبا داغ ریخته بود برگشت و اون رو روی میز گذاشت.

دستش رو با لطافت زیر بدن تهیونگ برد تا بلندش کنه و تهیونگ هم بدون هیچ مخالفتی خودش رو به جونگ‌کوک سپرد.

جونگ‌کوک، تهیونگ رو جوری که خیلی تکون نخوره با احتیاط توی آب گرم گذاشت و وقتی صدای هیس کشیدن تهیونگ رو شنید، فهمید که کارش رو خوب انجام داده و لبخند زد.

تهیونگ آروم توی آب داغی که به خوبی خستگی بدنش رو می‌گرفت نشست و آب رو با کندی روی شونه‌های خودش ریخت که متوجه نگاه های کیوت خرگوشش شد.

با اخمی که از روی صورتش کنار نمی‌رفت نیم نگاهی به چشم‌های مهربون جونگ‌کوک انداخت و همون‌طوری که سعی می‌کرد با نادیده گرفتنش، بهش بفهمونه که کارش بد بوده، مشغول تمیز کردن خودش شد.

جونگ‌کوک سرش رو روی ساعد دستش خوابوند و با نوک انگشتش دوباره موهای مخملی تهیونگ رو لمس کرد. با لبخند معذرت خواهی کرد:

- ببخشید هیونگی.. زیاد پیش رفتم.

تهیونگ چیزی نگفت و به کارش ادامه داد تا آب کم‌کم سرد شد و مجبور شد از توی کاسه بیرون بیاد. جونگ‌کوک لباس‌ها رو دستش داد و با نگرانی پرسید:

- این لباسا اذیتت نمی‌کنه ته؟ شاید جنسشون خوب نباشه پوستت آسیب ببینه.

تهیونگ لباس رو تنش کرد و کوتاه جواب داد:

Dwarf Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang